من زنم طعنه به رندان جهان که مرا هست به دست جام جهان
من نه آنم که تحکم آرم که مرا هست به سر رام جهان
من نه آنم که به ذلت فرود آرم سر یا دهم باج به حکام جهان
من نه آنم که به خفت فرو شویم دست ز حق و یار شوم با مردم بدنام جهان
من همانم که با قدرت حق بکشم خون ز رگ اربابان خونآشام جهان
من همانم که با عشق و مودت شدهام اوجنشین بر فلک و بام جهان
من همانم که به یُمن قدمم سجده آرند مرا، مردم خوشنام جهان
من گرفتم به سُخره یلان نامدار گرچه بودم گمنامترین گمنام جهان
«من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم» حبّ زهرا به من داد همه کام جهان
حب زهرا نشاطم داد و دادم هیجان تا به من فخر خدمت کنند همه خدام جهان