21/ 11/ 1403
ای طلائیه طلایهدار عشق
سرزمین آن همه سردار عشق
خاک تو دارد نشان از عطر عشق
می تراود از شمیمت عطر عشق
آفتابت ز آسمان نور عشق
ماهتابت نوربار از نور عشق
میزبانت میزبان کوی عشق
میهمانت میهمان کوی عشق
آمدند سوی تو رادمردان عشق
آن دلیرمردان، جوانمردان عشق
کو به کو گشتند ننوشیدند عشق
جز به کوی تو که نوشیدند عشق
کو به کو جستند نجستند جام عشق
جز به کوی تو که جستند کام عشق
هیچ کجا هرگز نپوشیدند عشق
جز به کوی تو که پوشیدند عشق
هیچ کجا سوگند نیاوردند به عشق
جز به کوی تو که آوردند به عشق
هیچ کجا تفسیر نشد تفسیر عشق
جز به کوی تو که با اکسیر عشق
راه و رسم و سیرهشان سیراب عشق
جاه و عزم و چهرهشان سیماب عشق
ذهنشان و فکرشان مجنون عشق
وردشان و ذکرشان مفتون عشق
کولههاشان کولۀ پیمان عشق
شانههاشان سلسلهجنبان عشق
بر کمرهاشان همه زُنّار عشق
بر خطرهاشان همه آثار عشق
بر زبانهاشان همه اقرار عشق
بر روانهاشان همه امرار عشق
بر کف آنها ز جنگافزار عشق
بر دل آنها ز نرمافزار عشق
بودشان در دست همه ابزار عشق
بودشان در سر همه اسرار عشق
بودشان بر لب همه گفتار عشق
بودشان بر دل همه ایثار عشق
بودهاند اعوان همه انصار عشق
بوده اند یاران همه همیار عشق
بودهاند رهجو ز رهپویان عشق
بودهاند دلجو ز دلجویان عشق
درسهاشان، پندهاشان عشق عشق
خندههاشان، گریههاشان عشق عشق
شادی و شادمانههاشان درس عشق
غصه و افسردههاشان درس عشق
بر سر سریندهاشان شور عشق
بر دل و دلبندهاشان نور عشق
شاهدانند شاهدان بزم عشق
وارثانند وارثان بزم عشق
عالمانند عالمان سوی عشق
صاحبانند صاحبان بوی عشق
زائرانند زائران کوی عشق
ماهرانند ماهران کوی عشق
شائقانند شائقان خوی عشق
سائرانند سائران جوی عشق
عاشقانند عاشقان روی عشق
لایقانند لایقان روی عشق
کاملانند کاملان کوی عشق
واصلانند واصلان کوی عشق