ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

شوش- راهیان نور



18/ 11/ 1402

مگو از شوش که از یادش شدم مدهوش

مگو از شوش که از خون شهیدان جبهه‌اش مفروش
مگو از شوش و در درک فضایش کوش!

 

هویزه-راهیان نور

 

28/ 11/ 1401

ازطریق القدسِ بستان تا هویزه خوش بران

شرط این راه و مسافت را بدان

راه راهِ قدس و مقصد آسمان

شاهد این خوشخرامی  بوستان

درهویزه گنج ها کردند نهان

می درخشد نورشان تا کهکشان

پرچم شور هدایت زنده دان

آن علَم هست پاک و رخشان هرزمان

آن علَم  هست نورافشان، ره‌نشان

هست سالار شهیدان جانِ جان

راهجو بودند به مقصد واصلان

رزمجو بودند به دانش کاملان

ترس وبیم هرگز نبود از خصمشان

آتش دشمن خموش از عزمشان

اهرمن منکوب از حزمشان

نصر و پیروزی نشان رزمشان

آیه نصر من الله بزمشان

من چه گویم خود ببین از این نشان تا آن نشان

ای خدا برما نشان دِه نورشان و راهشان

 

18/ 11/ 1402

دهلاویه- راهیان نور

 

27/ 11/ 1401

دهلاویه دهلاویه

دلم چقدر هوائیه

بشنو که چه نوائیه

خاکش چقدر خوشبو! چقدر فضائیه

چمران همی گوید بیا! این یادمان بس عالیه

 ای دوست به دیدارم بیا! وقت بی ادعائیه

مستجاب اینجا هر خواست و هر دعائیه

 

شلمچه -راهیان نور

21/ 11/ 1402

از شلمچه من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

از حماسه، شور و شیدایی چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از فداکاری، شهادت‌های یاران خمینی،  نوجوانان خدایی

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از عزیمت، مرگ‌ناترسی، شهامت

عشق بر وصل شهادت

سر تا پا حمیت جنبش  و شور و شرافت

غیرت و عزّت، کرامت

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه رزم‌آوران، خط‍‌شکن رزمندگان

حمله‌ور اندر دل شب بر دل دریا خروشان

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه رزمندگان صف‌شکن

که بر ‌آوردند دمار از اهرمن

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه غواصِ شرزه، مرد میدان

آن شجاعان، شب‌شکاران

کرده دشمن را هراسان

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه غواص هم‌چو شیران، مرد مردان

آن دلیران، قهرمان روزگاران

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه غواص با نیات عالی

قصدشان اوج تعالی

که ربوده‌اند از دشمن هر مجالی

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه غواص با دست خالی

با دلی مملوّ از تقوا و ایمان

نورباران چهره‌هاشان

عطرآمیز سجده‌هاشان

از سرشک نیمه‌شب مُشک‌بو سجاده‌هاشان

«ربنا ارزقنا الشهادة» بود دعاشان

وه! چه دل‌انگیز و غفران‌خیز نواشان

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه غواص با اخلاص و پارسا

رازگویان با خداشان

کرده دشمن را گریزان نام‌هاشان

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه غواص

دست از جان چو شستند

خط‌ها درهم شکستند

خصم را از هم گسستند

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از شلمچه من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از هواپیماهای جنگی

زآتش سنگین دشمن

از تکِ تکراری او

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از صفیر موشک و توپ و گلوله هم‌چو باران بهاری

چهچه‌زن کاتیوشا چون قناری!

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه خمپاره چون ریگ بیابان

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

غرش تانک‌های چون غول

جنگ‌افزارهای منقول، غیرمنقول

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از میادین پر از مین

حلقه‌ در حلقه ز خورشیدی‌های پر چین

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

خاکریزهای هلالی

تیربارهای نشان بگرفته بر کانال ماهی

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

زان همه ضدهوائی

می‌گرفتند سینۀ ما را نشانه

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

ز آن زمانی که  به بیداد

شیمیائی، میکربی جولان می‌داد

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از هواپیماهای دشمن دسته دسته

سخت مشغول تار و مار جبهۀ ما و ره امداد بسته

بی‌دفاع بودیم ما و دشمن را نمودیم مانده، خسته

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

ضربه ضربه، بود بمب‌افکن‌های دشمن

بمب می‌ریختند بی‌شماره

بر خط اول، خط دوم، بُنه، زاغه مهمات

بر سواره بر پیاده

دود می‌شد سنگر و خاک‌ریزهامان

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

شط، خون بود، نخل خون بود

آبها هم غرق خون بود

دشت و دریا غرق خون بود

سنگر و خاکریز خون بود

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

دیده خون بود، جبهه خون بود

راه خون بود، ماه خون بود

بحر خون بود، نهر خون بود

آب خون بود، خاک خون بود

آیه خون بود، سوره خون بود

رمز خون بود، راز خون بود

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از رشادت‌های بی‌نام و نشان‌ها

سینه‌ها کرده سپر بر آتش تانک و مسلسل، جانفشان‌ها

از سرانگشتان آن تخریب‌چیان در بین مین‌ها

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از شهیدانی که رفتند در دل خوف و خطر

قامت افراشتند در دشت صاف نی به سنگر

نامشان و رسمشان گردید جاوید الاثر

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

از شلمچه تا دوعیجی، کربلای 4 و 5

از طلائیه، کوشک و از کانال ماهی

من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم

 

خود بگویم با زبان اعتراف

خود کنم اقرار دور از لاف و گزاف

خود بگویم پوست کنده، رک و صاف

زین مقوله هرچه گویم، هرچه گویی، هست کم

فتح المبین مفتوح- راهیان نور

 

 18/ 11/ 1402

فتح المبین مفتوح اعصار و قرون است
زین فتح شادیها فزون است


رفتی به آن جبهه بپرس از یادگاران
ازچه ترا رخساره‌ای غرقه به خون است


واپرس که هان حال شهیدانت تو برگو
آن لاله‌های باصفا را وضع چون است

 

واپرس آلاله‌هایت از چه گلگون باژگون است؟
از هنگامه ات پیداست که خصمت سرنگون است


فاتح در این بزم مصفایند رزمندگانت
آن دشمن نادان خونخوار بس زبون است


فتح المبین، روح خدا فرمانده‌اش بود
در جا به جایش نور زهرا پرشگون است

 

آن کس که دیده در شب رزم، این چنین گفت

از وصف من یا هرکسی قطعا برون است