2/ 12/ 1403
ز خاک اهل دل بوی
وفا آید
به هر پیچیدگی مشکلگشا آید
دل خونین من آیینۀ رخسار خوبان
است
ز خضر مژده و پیغام دلگشا آید
بیابان عدم پر پوچ و بطلان
است
ز راه بینشان جز گمرهی و ابتلا
آید؟
به نام خاکساری چلیپاها به سر دارم
به گردون از غبارت توتیا بر دیدهها آید
ندانم با که تو سرّ و سری داری ولی دانم
به هرجا رو کنی آنجا خدا پراعتنا آید
چو ظلمت روز روشن را چو شب سازد
پی امداد، آن یکهسوار «هل اتی» آید
مباش غافل ارشاد از لطف و عنایاتش
که او بیگانه هرگز نیست با شورو صفا آید