ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

کو قدر تو کو قدر من

29/ 12/ 1403

19 رمضان المبارک 1446

نشناختم قدر تو من

کو قدر تو کو قدر من

من نوکرت تو جان من

من چاکرت تو تاج من

مولا توئی آقا توئی

عبدت منم، ای ساغر و صهبای من

 

حبت مرا زرین‌صفات

مهرت مرا باب نجات

عشقت مرا شور حیات

من ملتجی تو نور من

من لال و تو آوای من

 

برگو به ارکان جهان

گیرند مرا اندر میان

آرند مرا سالم بِدر

از این جهان تا آن جهان

ای دست حق ای حق حق

تو سروری تو برتری

کوتاه مکن از دامنت دستان من

ای جان دل‌افزای من

 

نام تو دارم بر زبان

عشق تو دارم در نهان

مهر تو دارم در عیان

آیم به سویت دلکشان

اعطا نما بر من امان

ای بانگ من نجوای من

اورنگ خوش‌آوای من

 

دلبردۀ دیرین من

ای مژدۀ شیرین من

آیین تو آیین من

نِه پا تو بر بالین من

احیا نما تو دین من

این کالبد سنگین من

هست بدترین پرچین من

برچین همه پرچین من

ای ماه پر تحسین من

سیمین من زرین من

رهدار دل‌آسای من

 

هستم غبار مَقدمت

پست و حقیر بی‌منزِلت

بنما نظر از مرحمت

مهر تو بخشد مغفرت

حبت کمال معدلت

عشقت کمال معرفت

فرما به لطف آذین من

امضا نما امضای من

 

ای ساقی جام طهور

وی باده‌دارِ بی‌خمور

ای باغبان بس عطور

امید من اندر نشور

هستم به پایت هم‌چو مور

کوبند همه نزدیک و دور

بر فرق من با مشت زور

تا جا کنم بین قبور

بختم سیه‌چالۀ گور

ای دست حق بنما ظهور

از پل بده من را عبور

باشم اگر نزدت کفور

گه‌گاهی هم هستم شکور

رحمی نما! ای جان من

بر زخمۀ لرزان من

بر کام سخت عطشان من

آبی رسان! سقای من

آقای من مولای من

 

هم ساقی کوثر توئی

هم سورۀ کوثر توئی

هم ماه و هم مهتر توئی

هم مشک و هم عنبر توئی

افضل توئی اکبر توئی

برهان توئی، ابهر توئی

آلالۀ احمر توئی

بر افسران افسر توئی

بر سروران سرور توئی

بر رهبران رهبر توئی

بر صف‌دران صف‌در توئی

بر حی‌دران حی‌در توئی

بر اهرمن اخگر توئی

بر شیطنت آذر توئی

بر حنجر شر و فساد خنجر توئی

 بر نوریان انور توئی

مهتاب دل‌آرای من

خورشید حق‌پیدای من

بنما بهشت مأوای من

 

سرگشته‌ام بهر نجف

دارم به دیدارت لَهف

آیم زیارت با شعف

اندر پی کسب شرف

دریاب مرا گشتم تلف

ناقابلم صد وااسف

درّی ندارم من به کف

پر کن دل از درّ نجف

بشکن مرا پوست و صدف

جذبم نما سوی هدف

ابلیسیان‌اند صف به صف

تا گم نمایم من هدف

در حصر شر از هر طرف

غرقم در سوز سرَف

پیشینه‌ام پر از خزف

آینده‌ام صحرای طف

هرچند هستم مستخف

تبشیر کن با لاتخف

ای حضرت والای من

ای گوهر اعلای من

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد