7/ 1/ 1404
این منم تا به ابد عزم خراسان کرده
قمرم رو به سوی شمس خراسان کرده
بلبل عاشقم، شیفته و شیدای رضا
دائما رو به سوی جان خراسان کرده
خرم آن دم که لبیک اجابت گویم
دعوتی را که مولای خراسان کرده
گرشنیدی ز یعقوب و ز یوسف قصه
قصه ام نسخِ آن یوسف دستان کرده
من چو یعقوب و رضایم یوسف
بیت الاحزان مرا سبزه و بستان کرده
آرزومند که خاک کف پایش بوسم
باز درمان این قلب پریشان کرده
قبلهگاهم حرم امن رضا است و ز ازل
او فراخوان از این منزل ویران کرده
ای خوش آن روز که بار یابم باز
به حریمش که او جلوۀ جانان کرده
چه سعادت! چه بشارت! که ببینم روزی
بپذیرد به درش بندۀ عصیان کرده
من که دوستم اگر خوب اگر بد هستم
تو مگو دوست و نسیان ز پیمان کرده!
نه عجب از من بدعهد ندامتزده است
عجب از دوست که چرا ترک ضعیفان کرده
گر به «ارشاد» دهی مژدۀ عفو و بخشش
تا ابد منت شکر تو نمایان کرده