15/ 7/ 1400
30 صفر 1443
جز آستان توام هیچ کجا پناهی نیست
مرا به جز غبار رهت جایگاهی نیست
بلا به بند و کمندش کشیده مرا
به جز رضا و پسندت مرا نگاهی نیست
چو تیغ به رویم کشند بدخواهان
مرا به غیر مهر رضا در بساط آهی نیست
مباد ز کوی رضا لحظهای جدا افتم
جز این حریم به عرش هیچ راهی نیست
غلام غمزه چشمان هر رضاجویم
که از صفای سُرورش دگر مرا نگاهی نیست
مباش در پی قهر و مبُر امیدت را
که در طریقت رضوی غیر از این گناهی نیست
عنان متاب از حریمش ای عزیز کشور دل
که زائران درش را جز او خاطرخواهی نیست
چنین که رنج و شکنجم ز هر کجا بارد
جز از عنایت و لطفش مرا پناهی نیست
چنین که بلایا ز هر جهت هجوم آرد
جز از شفاعت و کرمش هیچ سپاهی نیست
یقین مرا است که دوستان رها نمیسازی
در این جهان که جز ظلمت و تباهی نیست
سپیدموی و سیهروی و تیرهدلم
مرا هیچ مشتری گر توام نخواهی نیست
تو رشتۀ دل «ارشاد» به دست غیر مده
که هرچه هست به ارزشِ پر کاهی نیست