5/ 1/ 1404
«دو روز است باران نرم نرم میبارد، تفسیر حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) هم به این آیه مبارکه رسیده ...»
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ «الشوری۲۸»
غیث بارد، غیاث بارد
باران فریادرس، نرم نرمک، همی بارد
بر شهر و بر خانه بر دشت و کوهستان
بر دشمن و بر دوستان، بر مملکت دوستان
بر کفر و کفرستان، بر شوره و باغستان
بر کویر و بر بستان، بر غافل و بر مستان
ما میگزاریم شکر، گشتیم ز حقدوستان
بارانِ بدون سیل، باران بدون یخ، نرم نرمک همی بارد
با حوصله و با صبر تنظیف نمود هرجا، تلطیف نمود هرجان
روشن نمود چشمان، زندگی فزود بر جان
غیثش از آن گویند بر تشنه فزاید جان
بر زنده فزاید روح، بر مرده برآرد جان
فریادرسش فرمود با این نکات قرآن
باران لطیف و نرم، نرم نرمک همی بارد
سبزه کشید از خاک، دلها نمودی پاک
خرم نمود افلاک، رقاص نمودی تاک
لاله شکفت از خاک، گل زد گریبان چاک
برچید خس و خاشاک، بلبل شدی چالاک
باران نوازشگر، نرم نرمک همی بارد
بر یأس بداد پایان، رحمت فزود شایان
توبه درش باز است، نومید مباش اینسان
توبه همان ابر است، آرد به سویت باران
توبه نما جانا، از چشم ببار باران
با توبه اصرار کن، با سرشک ببار باران
تنظیف نما روحت، بین رحمت بیپایان
تلطیف نما نفست، بر جور بده پایان
باران بشارتبار، باران لطافتبار، نرم نرمک همی بارد
سفره را چه خوب گسترد، مهرش چه بیپایان
این سفره عجب رنگین، در سایۀ این ایوان
بر سفره غذاهائی، سرتاسر آن الوان
نوشی به دلت باشد، نوری به آن چشمان
بر کام دلت شیرین، بر ذائقهات شایان
یأس را بساط برچین، با امید ببند پیمان
سرپرست تست یزدان، دستت بده بر رحمان
گر ستودهدوست خواهی، بر او بیار ایمان
گر فزودهدوست خواهی، هی از او بجو باران
گر هرچه نکوست خواهی، از او بخواه آسان
گر مغز نه پوست خواهی، نومید نما شیطان
از ورای کوهساران، دوست فرستدت باران
بارانِ حمید بارد، بارانِ نوید بارد
هم احمد و هم حامد، هر دم جدید بارد
باران ستایشسار، نرم نرمک همی بارد
باران طهارتبار، باران طرواتبار، نرم نرمک همی بارد
غره ماه رمضان 1446
10/ 12/ 1403
ارمغان است این کلام از قول اهل معرفت
عارفان هردم دو عید دارند با معرفت
آن یکی انجام واجب وان دگر هست اجتناب از معصیت
روزهام واجب نمودی و تاراندی نحوست، مشئمت
زهد و صبرم آن چنان دادی که گشتم مَحرمت
کس ندید در هیچ وقت این قدر سعادت، میمنت
روزه خود بود سفرۀ عیدی که چیدی با دعا و مسئلت
سفرهای آباد مصفا، با ثنا و مغفرت
17/ 12/ 1403
در ایام روزه به از شام ما روز
که ماه است تابان چو خورشید نیمروز
خوشم با سپیدبختی خود که دائم
در اندیشه ام راه دارد ز انوار هر روز
به شوق لقایش کنم روز را شب
به امید فردا به شب آورم روز
پناه بر خدا از شب و روز سختی
که بی او به سر آیدم یک شب و روز
3/ 1/ 1404
21 رمضان المبارک 1446
جان عالم به فدای تو
علی
گوش عالم به ندای تو علی
هوش عالم به نوای تو علی
دل عالم به صفای تو علی
سر عالم به وفای تو علی
همه عالم به فدای تو علی
رب عالم به صلای تو علی
نبی سرور ز رای تو علی
خیزم از قبر برای تو علی
***
نام جنت الفبای علی
زنده آفاق ز امضای علی
همه خیرات ز انشای علی
همه خلقت رد پای علی
بوسه گاه است مرا پای علی
سجده گاه است اثر پای علی
به نجف بین تو دیبای علی
بشنو از قدس ثناهای علی
بشری نیست دعاهای علی
3/ 1/ 1404
21 رمضان المبارک 1446
به ادعا نتوان شیعه بود، شیعه
کسی است
که پای خود بگذارد به جای پای علی
)مهدی سهیلی(
بگویمت
که شیعه کیست برای علی؟
کسی که
گذارد جبین به پای علی
چو بشنود بیایید کمک مرا به
تقواتان
چوآذرنگ
سراسیمه گردد از ندای علی
اگر توان نباشد که همرُوَش گردد
کند تلاش تا شود گرد پای علی
طلب نمود ز شیعه در آخرین وصایایش
شوند در این مسیر دلفزای علی
کمک کنند به ورع، اجتهاد، عفت و سداد
که پر فروغ شود در جهان همای علی
عجب که او مددرسان بر همه است
چگونه استمداد شنوند از نوای علی
عجب که دست خدا سوی دیگران باشد
مگر در آیند همه در سایۀ لوای علی
ببین که نیست در این استعانت نیز
مددرسان و مددیار کسی ورای علی
29/ 12/ 1403
19 رمضان المبارک 1446
نشناختم قدر تو من
کو قدر تو کو قدر من
من نوکرت تو جان من
من چاکرت تو تاج من
مولا توئی آقا توئی
عبدت منم، ای ساغر و صهبای من
حبت مرا زرینصفات
مهرت مرا باب نجات
عشقت مرا شور حیات
من ملتجی تو نور من
من لال و تو آوای من
برگو به ارکان جهان
گیرند مرا اندر میان
آرند مرا سالم بِدر
از این جهان تا آن جهان
ای دست حق ای حق حق
تو سروری تو برتری
کوتاه مکن از دامنت دستان من
ای جان دلافزای من
نام تو دارم بر زبان
عشق تو دارم در نهان
مهر تو دارم در عیان
آیم به سویت دلکشان
اعطا نما بر من امان
ای بانگ من نجوای من
اورنگ خوشآوای من
دلبردۀ دیرین من
ای مژدۀ شیرین من
آیین تو آیین من
نِه پا تو بر بالین من
احیا نما تو دین من
این کالبد سنگین من
هست بدترین پرچین من
برچین همه پرچین من
ای ماه پر تحسین من
سیمین من زرین من
رهدار دلآسای من
هستم غبار مَقدمت
پست و حقیر بیمنزِلت
بنما نظر از مرحمت
مهر تو بخشد مغفرت
حبت کمال معدلت
عشقت کمال معرفت
فرما به لطف آذین من
امضا نما امضای من
ای ساقی جام طهور
وی بادهدارِ بیخمور
ای باغبان بس عطور
امید من اندر نشور
هستم به پایت همچو مور
کوبند همه نزدیک و دور
بر فرق من با مشت زور
تا جا کنم بین قبور
بختم سیهچالۀ گور
ای دست حق بنما ظهور
از پل بده من را عبور
باشم اگر نزدت کفور
گهگاهی هم هستم شکور
رحمی نما! ای جان من
بر زخمۀ لرزان من
بر کام سخت عطشان من
آبی رسان! سقای من
آقای من مولای من
هم ساقی کوثر توئی
هم سورۀ کوثر توئی
هم ماه و هم مهتر توئی
هم مشک و هم عنبر توئی
افضل توئی اکبر توئی
برهان توئی، ابهر توئی
آلالۀ احمر توئی
بر افسران افسر توئی
بر سروران سرور توئی
بر رهبران رهبر توئی
بر صفدران صفدر توئی
بر حیدران حیدر توئی
بر اهرمن اخگر توئی
بر شیطنت آذر توئی
بر حنجر شر و فساد خنجر توئی
بر نوریان انور توئی
مهتاب دلآرای من
خورشید حقپیدای من
بنما بهشت مأوای من
سرگشتهام بهر نجف
دارم به دیدارت لَهف
آیم زیارت با شعف
اندر پی کسب شرف
دریاب مرا گشتم تلف
ناقابلم صد وااسف
درّی ندارم من به کف
پر کن دل از درّ نجف
بشکن مرا پوست و صدف
جذبم نما سوی هدف
ابلیسیاناند صف به صف
تا گم نمایم من هدف
در حصر شر از هر طرف
غرقم در سوز سرَف
پیشینهام پر از خزف
آیندهام صحرای طف
هرچند هستم مستخف
تبشیر کن با لاتخف
ای حضرت والای من
ای گوهر اعلای من