15 رمضان المبارک 1441
20/ 2/ 99
دادند ملایک این سخن با صوت زیبا و حسن
آمد حسن آمد حسن چون نافۀ مُشک ختن
رسوا شد هر زاغ و زغن ابلیس شد اندر رسن
باطل شده زنده به گور پیچیده سر اندر کفن
آمد حسن آمد حسن بر او سلام از مرد و زن
شد ناامید هر راهزن از حلم پایای حسن
شد وقت مرگ اهرمن از حُسن آوای حسن
شد محو آفات و مِحَن از یُمن انشای حسن
شد مفتخر هر مرد و زن از حُسن امضای حسن
شد سبزهزار دشت و دمن از روی زیبای حسن
شمسالهدی شمسای من هم دین من دنیای من
ای رهبر والای من مولاحسن آقاحسن
شد نافه آهوی ختن از آیت حُسن حسن
شد دلفزا انفاس من از یُمن انفاس حسن
احیا شده دین و سُنن از نور تابان حسن
شادیفزا شد این سخن برتر نباشد از حسن
خندید گلستان و چمن شادی کن و فریاد بزن
ای سرور و مولای من مولاحسن آقاحسن
صلحش قیامی بتشکن جهدش همه دشمنشکن
او ملجأ ما در فِتن دستهای ما سوی حسن
امید ما روی حسن مشکبوی ما خُلق حسن
درمان من داروی من دستهگلِ خوشبوی من
کو مهتر و مهروی من بیچون و چند برگو به من
برگو نباشد جز حسن مولاحسن آقاحسن
باشند خریدارش همه، تنها نه من از مصر و مغرب تا عدن
از شرق و غرب، شام و یمن گویند حسن جانم حسن
مژده فرست تو سوی من مولاحسن آقاحسن
از آسمانها تا زمین جن و بشر هر مرد و زن
کروبیان هم تن به تن قدوسیان هم همسخن
از وحی حق گنج سخن دارند به لبها این سخن
دنیا حسن عُقبا حسن مولا حسن آقاحسن
با نور او شد مقترن این ماه شیدایی شدن
او جان ما اندر بدن بر زندگی ما را ثمن
از دل بَرد حُزن و حزَن احیاگر دین و سُنن
نامش به دل آرد سکَن حُسنش حسن بل بوالحسن
ای جان جانانم حسن مولا حسن آقاحسن
او ماه ماهان، ماه من کو ماه گردون ماه من
بویش شنیدند از قَرَن یعقوبوار از پیرهن
دل کَندند از شهر و وطن کردند در کویش وطن
آن عارفان، آن عاشقان مشکبوتر از مشک خُتَن
از ما حجاب بر رخ مزن رسواییم در سرّ و علَن
هرچند غرقیم در فِتن سنگیندل و سنگینتن
داریم شعار یا حسن مولاحسن آقاحسن