ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

حضرت رقیه سلام الله علیها - چه می شود؟

 

7محرم 1445

23/  4/ 1403

 

اصلا رقیه نه، مثلا دختر خودت،

یک شب میان کوچه بماند، چه میشود؟

 

گویم چه میشود؟

جگرم تکه‌تکه، پاره پاره می‌شود

فریاد ناله‌ام بلند، بر مناره می‌شود

اشکم ز چشم فوران می‌کند، فواره میشود

گر دیرتر شود، نفسم بند می‌آید، کم شماره میشود

 

اصلا بدون کفش، توی بیابان، پیاده نه،

در راه خانه تشنه بماند، چه می‌شود ؟

 

گویم چه میشود؟

خونم به چشمم روانه میشود

زهر و سموم به کامم نشانه میشود

کوه گران مرا برپشت و شانه می‌شود

مسئولیت و غیرت پدری، افسانه میشود

 

دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش، نه!

تنها به زور گوشواره بستاند، چه میشود؟

 

آه دیگر مگو!

گوشم کر و زبان لال و هوشم  کمانه میشود

این دل پریش و بر سوز  پروانه میشود

انسم به وحشت آید و روح ویرانه می‌شود

فکر آشفته و حیران و سرگشته میشود

 

گیرم خیمه نه، خانه و یا سرپناه، نه!

یک شعله پیرهنش را بگیرد، چه میشود؟

 

گویم چه می‌شود؟

شعله به جانم افتد و جانم شراره میشود

آتش به قلبم افتد و دل پاره پاره میشود

از زندگی سیر و مرگ بر من سواره میشود

آنگه کفن بر اندامم قواره میشود

یاویلتی و وااسفا! بر زبانم گزاره میشود

 

در بین شهر، توی شلوغی، همیشه، نه،

یک شب که نیستی، بهانه بگیرد، چه میشود؟

 

گویم چه می‌شود؟

این بینوا دلم غمکده، غم‌خانه می‌شود

اشکم به گونه چون سیل روانه میشود

تیر بلا بر دل زارم نشانه میشود

دیگرخوشی ز محیطم کمانه میشود

افسردگی به نهادم خزانه میشود

سوز جهنم به روانم روانه میشود

یکسر وجودم سوزان، زبانه می‌شود

هر بازدم و دم، تازیانه می‌شود

آتش به عمر و زیر و زبر کاشانه می‌شود

 

اصلا پدر، عمو و برادر، نه، جوجه‌ای،

تشنه مقابل چشمش بمیرد‌، چه میشود؟

 

نشنیده با دو گوش، چگونه تصور کند، چه می‌شود؟

نادیده با دو چشم، چگونه بپذیرد، چه می‌شود؟

ناکرده لمس، چگونه باور کند، چه می‌شود؟

ناکرده مزه، چگونه بداند چه می‌شود؟

ناکرده تجربه، چگونه بفهمد، چه می‌شود؟

 

دست گناهکار مرا روز رستخیز،

یک دختر سه ساله بگیرد، چه میشود؟

 

دستت گرفته‌اند، مترس! عرض ارادت بهانه می‌شود

آن نازنین، نازدانه است بیشتر نازدانه می‌شود

آن مهترین، دردانه است بیشتر دردانه می‌شود

آن روز سه ساله لطفش مادرانه می‌شود

در رستخیز کرمش بی‌کرانه می‌شود

 برخیز! پیش از رستخیز، دلت نورخانه می‌شود

برخیز! پیش از رستخیز، بدانی چه می‌شود

این ماه کیست؟ - امام سجاد علیه السلام

پرسیده‌ای:

این ماه کیست همسفر کاروان شده

دنبال آفتاب قیامت روان شده

 

پاسخ شنو:

دانم تجاهل عارف که عیب نیست

این پرسشت که از روی ریب نیست

 

بهتر ببین! آفتاب در پی او چون روان شده

اندر تلألؤش خورشید چون نهان شده

 

در نور او خباثت ظلم چون عیان شده

در شور او عداوت کفر بر سنان شده

 

بین سنگ سرزنش بر او پرنیان شده

زین جور و ظلم جهان بین خزان شده

 

بنگر که جور مخالف به خود گرفت سپر

از جذوه‌های حضرتش که پاشَد به خصم شرر

 

او خود قیامت است به قامتش بنگر

غرق شهامت است به کرامتش بنگر

 

او قائم است به نهضت و رهبر

از خود بپرس چرا چنین نموده سفر

 

از بهر پاسخ خود بیشتر تأمل کن

در وادیِ اندیشه‌ بیشتر تحمل کن

 

از نام و کنیه و لقب پاک او بخوان همه‌چیز

از دانش و منش و رخ غمناک او بخوان همه‌چیز

 

او حضرت علی است، سجاد و زین العباد

اندر غل است که چشمم به دیدن این وضع مباد

 

پیک است پیک رسالت بر دوش

از آتشین پیام، عالمیان کند مدهوش

 

پیغامبر است پیغامبر کل پیمبران

تا برکند ریشۀ خبیث خباثت‌پیشگان

 

دستش گرچه بسته است و پا در کُند

برّان زبانش و شمشیری است بس تُند

 

شیرزاده است و خود هم  شیر

اکنون چرا شده اسیر؟ چرا شده زنجیر؟

 

با جمله‌ای تعبیر خواهد کرد این مسمّا را

با خطبه‌ای تفسیر خواهد کرد این معما را

 

رو خطبه‌اش بخوان دوباره، تدبر کن

رو نغمه‌اش شنو دوباره، تفکر کن

 

پرسش نما چرا به زنجیر میهمان شده؟

این رفتار فجیع چرا با میهمان شده ؟

 

با کودکان و بانوان از چه به یک ریسمان شده؟

این نابهنجار عمل چرا با میر کاروان شده؟

 

از چیست سنگ ملامت بر او نشان شده؟

از چیست آماج سرزنش کوفیان شده؟

 

از چیست گرفتار حرامیان شده؟

از چیست در معرض دید تماشاچیان شده؟

 

از چیست سرها به نیزه بر او سایبان شده

از چیست مایۀ دلخوشی این و آن شده

 

از چیست ز این وضع خجل آسمان شده

تنها نه آسمان که زمین و زمان شده

 

از چیست به هم‌زنِ جشن یزیدیان شده؟

از چیست بهانۀ خوشگذرانی شامیان شده؟

 

از چیست باعث فضاحت بوسفیانیان شده؟

از چیست آذر بزم قاتل نبی‌زادگان شده؟

 

از چیست کوی و برزن مردود امتحان شده؟

از چیست شاهد نوازش لب و خیزران شده؟

 

از چیست شاهد برگ‌ریزان بوستان شده؟

از چیست شاهد شهادت آن همه جوان شده؟

 

بادا شگفت! ماجرایش نقل ساکنان هفت آسمان شده

خون دلش به صحنه تاریخ بین روان شده

 

آن‌گه بدانی چرا مشکل‌گشای هر دو جهان شده؟

با این همه بگو چرا اندر بقیع بی‌بارگه و بی‌آستان شده؟

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

فرموده‌ای:

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یکباره بر جریدۀ رحمت قلم زنند

 

ای محتشم!

ترست مباد! بر مدار عدالت رقم زنند

چون که جزای قاتل او را رقم زنند

 

هست رحمت خدای واسع و بی انتها ولی

کیفر به قدر ستمِ اشقیا رقم زنند

 

این بس عقوبتی که از تفضل شوند منع

قومی که بر حسین و آل، تیغ ستم زنند

 

قومی که وارث عاد و ثمود و یهودی‌اند

خود با ستم سد بر چشمۀ کرم زنند

 

قومی که آتش جفا بر دل خیرالبشر زنند

کی از شمول رحمت باری توانند دم زنند

 

آن قوم که شمشیر از پی قتل حسین کشید

هرگز مباد برایش سخن محترم زنند

 

آری شفیع حشر نگردد رفیق با مردمی

کو در لوای ابلیس دائم قدم زنند

 

آری! جریدۀ رحمت حق بسته باد

بر مردمی که در نبرد با حسین علَم زنند

 

آری! لوای حق کجا و رایت یزید کجا

این یک به رحم و آن یک به لعن زنند

 

آری! رحم حق کجا و لعن یزید کجا

این یک به نوازش و آن یک به طعن زنند

السلام علی الخدّ التریب

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین،

أَلسَّلامُ  عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ،

أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،

أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ،

أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ،

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ،

سلامم بر آن یار بی یار و یاور

خدایار بود و از خلق نبودش هیچ یاور

 

سلامم  بر آن قهرمان تناور

تکِ تک به میدان تکاور

 

سلامم بر آن گونه‌گلگون چو خورشید خاور

که آفاق کرده روشن، چگونه نمودند به خاکش فراور

 

سلامم بر آن پیکر پاره‌پاره در خون شناور

که عریان نمودند قوم بدکیش، بدآور

 

سلامم بر آن چهره گلگون، حنا گشته از خون پیکر

به گیتی، به تاریخ، اگر هست به مثلش بیاور

 

سلامم به دندان بشکسته از چوب کینه، ز دست ستمگر

شود گر مصوَّر، نیاید به باور، نیاید به باور!

 

سلامم بر آن مهترین سر، همه فخر و سرور، هنرور

که بر نیزه رفته، فرازمند و ارجمند بر عرش داور

عاشورا، روزی است این که ...

 

استقبال از بند اول از ترکیب بند عاشورایی وحشی بافقی( قرن دهم هجری قمری)

عاشورا  

عاشورا 1446

26 /4 /1403

 

***

روزی است این که فاجعه برما صلا زده است

تنها نه ما که بر همه اهل وفا زده است

تنها نه بر زمین که به اهل سما زده است

تنها نه عرشیان که به سراپردۀ خدا زده است

 

روزی است این که دل‌های سوگوار

روزی است این که چشم‌های اشکبار

روزی است این که روان‌های مشکبار

روزی است این که زبان‌های ژاله‌بار

بر پرسش الست، «قالوا بلی» زده است

 

روزی است این که خورشید بر نیزه شد سوار

گردانده شد شهر به شهر، کو به کو، دیار دیار

قرآن بر زبان و خدایش بود یار

تأویل وحی بود بر نهضتش عیار

اهلش اسیر در پی‌اش با حالتی نزار

بودند الماس‌پاره اما بر دل شرار

بودند داغدار اما همه پر ناز و افتخار

بودند گلعذار اما همه آماده، در پیکار

بودند سوگوار اما همه دشمن‌شکن خصم‌شکار

قصد عدو چه بود ازین زشت کار

می‌خواست عزیز خدا را ذلیل و خوار؟

حاشا! خورشید می‌شود پنهان آیا از اندکی غبار

این واقعه که فکرها نمود فکار

بین تو چه آتشی بر دل اهل ولا زده است

 

روزی است این که واقعه جانسوز گشته است

شام سیاه جنایت، بی روز گشته است

خصم پلید رسوا، در وسط روز گشته است

خون می‌دهد پیام، پیروز گشته است

این ماتمی که دل‌افروز گشته است

آذر به خرمن اهل صفا زده است

 

روزی است این که روز بروز قیامت است

روزی است این که روز ظهور لئامت است

زان اشکبار دیدۀ اهل کرامت است

روز نمایش اشراط ساعت است

روز فروزش اهل سعادت است

زان سوگ که بر سراسر عالم فنا زده است

 

روزی است این که خورشید از طشت زر

خوانَد «سیعلم الذین» از وحی پر گهر

یعنی که کاخ ستم ز بنیاد گشت زیر و زبر  

یعنی که در ره حق مهراسید از خطر

این است حسین که با فدیۀ جان و سر

بر اعتلا و دوام حق مُهر بقا زده است

 

روزی است این که دگربار جبرئیل

روزی است این که دُرَربار جبرئیل

روزی است این که شکربار جبرئیل  

بر قهرمان کربلا بانگ «لافتی» زده است

 

روزی است این که معبود لایزال

روزی است این که مقصود بی‌زوال

روزی است این که دلجوی هر جمال

روزی است این که رهپوی هر کمال

بر جبهۀ حسین تحسین بی‌انتها زده است

 

روزی است این که شوم است غایتش

روزی است این که نحس است روایتش

روزی است این که زجر است حکایتش

روزی است این که تلخ است نهایتش

جانی به یُمن، دست تطاول به خون خدا زده است

 

روزی است این که «علی الاسلام، السلام»

روزی است این که سگ‌باز ربود زمام

افتاده کوس رسوایی بردگان ز بام

روزی است این که در یک کلام تمام

اسلام را گسیخته از هم شالوده و قوام

وقتی یزید تکیه بر مسند عهد خدا زده است

 

روزی است این که روسپی‌زاده‌ای

روزی است این که جگرخوارزاده‌ای

روزی است این که  برده، برده‌زاده‌ای

روزی است این که کافر، کافره‌زاده‌ای

بر دین احمد و شرع پشت پا زده است

 

روزی است این که حسین کو به کو برفت

اجرای نقشه کرد مو به مو برفت

اصلاح کرد امت و بی‌پرس و جو برفت

با شور و شر خصم خدا روبه‌رو برفت

بنگر که دست به چه بیم و بلا زده است

 

روزی است این که حسین پرجلا برفت

بهر اقامۀ دین خدا برفت

بهر اماتۀ جور و جفا برفت

بهر اقامۀ صلح و صفا برفت

بهر اقامۀ قسط و وفا برفت

بهر اقامۀ امر خدا برفت

منگر که خصم بر او چه افترا زده است

 

روزی است این که حسین کربلا برفت

بهر شرافت خلق خدا برفت

بهر حیات دوباره به دین خدا برفت

بهر شهادت از مدینه تا نینوا برفت

بهر فدای شیرخوار، جانفدا برفت

اما به زیربار ذلت تسلیم تا انتها نرفت

بنگر که پرچم شرف بر قلۀ اعتلا زده است

 

روزی است این که حسین با قیام خویش

روزی است این که حسین با پیام خویش

روزی است این که حسین با کلام خویش

روزی است این که حسین با مقام خویش

روزی است این که حسین با مرام خویش

آتش به خرمن جور و جفا زده است

 

روزی است این که حسین با قداستش

روزی است این که حسین با طهارتش

روزی است این که حسین با وجاهتش

روزی است این که حسین با شرافتش

روزی است این که حسین با شهادتش

هشدار پر نهیب بر زمین و سما زده است

 

روزی است این که  در پی احیای روح دین حسین

روزی است این که  در پی اجرای حکم دین حسین

روزی است این که  در پی افشای خصم دین حسین

روزی است این که  در پی امحای خصم دین حسین

دست در مبارزه با ظلم ناروا زده است

 

روزی است این که عترت خاتم انبیا

روزی است این که عترت سرور انبیا

روزی است این که عترت اعظم انبیا

روزی است این که عترت اکرم انبیا

روزی است این که عترت اشرف انبیا

در معرکه خیمۀ دینِ خدا زده است

 

روزی است این که دهمین‌روز گفته‌اند

روزی است این که بدترین‌روز گفته‌اند

روزی است این که جان‌گَزین‌روز گفته‌اند

روزی است این که غمین‌روز گفته‌اند

این روز چه آتش سوزان به جان ما زده است

 

روزی است این که عاشر ماه محرم است

روزی است این که جنگ سخت محرم است

روزی است این که در جاهلیت مکرم است

افسوس! به اسلام، قتل حسینش فراهم است

روزی است این که جشن بردۀ دینار و درهم است

این روز بر دل عالمیان، غمِ بی‌انتها زده است

 

****

بند اول از ترجیع بند عاشورایی وحشی بافقی( قرن دهم هجزی قمری)

روزی است این که حادثه کوس بلا زده است

کوس بلا به معرکۀ کربلا زده است

روزی است این که دست ستم تیشۀ جفا

بر پای گلبن چمن مصطفی زده است

 

روزی است این که کشتۀ بیداد کربلا

زانوی داد در حرم کبریا زده است