ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

سوغات کربلا

سوغات مااز کربلا لبیک گفتن

تصمیم وعزم برراه راست باشوق رفتن

سوغات ماازکربلابردل نوشتن

حب حسین عشق حسین زیبا سرشتن

سوغات ما از کربلا معنا و مِهر است

گلگون زین سبب ما را سیما و چِهر است

سوغات ما از کربلا بوی بهشت است

هرکس نصیبش نیست او بدخوی زشت است

سوغات ما ازکربلاتجدید خاطر

بابانگ مولامان که فرمود: کیست ناصر؟

سوغات مااز کربلا آماده بودن

ازبهرمهدی جانفدا آزاده بودن

سوغات مااز کربلا در دل نهفته است

شور حسین خون حسین هرگز نخفته است

سوغات ما از کربلا بر سر شکفته است

بیمه شدیم وحق به ما تحسین گفته است

سوغات ما از کربلا گلفام وخونین

تنهایمان روئین و جانهامان بلورین

سوغات ماازکربلا ذکر و دعامان

گشتیم تبرک نازنین باادعامان

سوغات مااز کربلا بود یاد دوستان، یاد خویشان

تاخودروندسوغات آرند از برامان

سوغات ما از کربلا شور و حماسه است

از دست ما خصم لجوج خونش به کاسه است

سوغات ما از کربلا اشک و سرشک است

اشکی چه‌سان گویا و بویاتر ز مشک است

سوغات ما از کربلا توفنده و کوبنده بودن

بر دشمنان سوهان روح بر دوستان سرزنده بودن

سوغات ما از کربلا هل من مبارز

هیهات منا الذلة را مصداق بارز

سوغات ما از کربلا سوزان و بران

شمشیر تیز بر گردن  بدخواه نادان

سوغات ما از کربلا در دل نهفته است

کس این چنین رازی به کس هرگز نگفته است

درکارگه کوزه‌گری رفتم دوش

«درکارگه کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دوهزار کوزه گویا وخموش»

گفتند به فریاد: سکوت کن نیوش

آسای دمی از فکر و خیالِ مغشوش

در ما ست ودیعه سرنوشت اقوام و ملل نامخدوش

دریا بروی یا به کوهسار ز دماوند تا هندوکوش

در آینۀ ما بنگر عاقبت قوم ستمگر در شوش

وِین عبرت پربها ز ما بنما گوش

فرعون کجاست که می‌درید گوش تاگوش؟

نمرود کجاست که ناداد به حق هرگز گوش؟

کو عاد و ثمود که پنبه کردند در گوش؟

کو کاخ ارم که می‌ربود از سر هوش؟

جمشید و پرویز کجایند؟ با لشکر جرار و همه جوش و خروش

با خاک سیه مگر نی‌اند هم‌آغوش؟

کویند ستمگران که خون همی کردند نوش؟

کو آن که در منطق حق می‌دواندی موش؟

کو آنکه با ثروت خود داشت همی جوش و خروش؟

کو آنکه چمباته به دنیا زده چون خرگوش؟

کوآنکه آخرتش را به ثمن بخس گذاشتی به فروش؟

کو آنکه به دنیا فروخت سعی و تلاش، همت و کوش؟

کو خرقه به تن؟ کو غالیه و دیباپوش؟

کو ژنده به تن؟ کو عالیه و زیباپوش؟

کو زار و نزار؟ کو مسرف مست و مدهوش؟

کو شهرنشین؟ کو بادیه‌رو اسیرِ توفان چموش؟

کو کاخ‌نشین؟ کو باربر و باربه دوش؟

کو خاک‌نشین؟ کو سرور و نازفروش؟

کو مستمند؟ کو درویش؟ کو صدرنشین فخرفروش؟

کو تاجر و قارون؟ کجاست دستفروش؟

اکنون به خود آی! تکبر و تفرعن مفروش!

اکنون ببین! دور و برت را ز خوبی مفروش

اکنون ببین! روح و روانت ز شکوه ایزدی هست منقوش؟

گر نیست و یا هست، بکوش یا مکوش!

وانگه مباهات نما به آنچه هست آویزۀ گوش