بسم الله الرحمن الرحیم
شهید عشق
فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاة الدنیا بالاخرة و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما[النساء74].
باید کسانی درراه خدا به پیکار برخیزند که زندگی پست دنیوی را به آخرت فروختهاند و آنکه در راه خدا پیکار مینماید و شهید میگردد ، و یا به پیروزی نائل میشود ، به زودی به او پاداش بس بزرگ خواهیم داد.
اکنون گردش ایام به سالگرد روزی رسیده که یاد آورنده فضیلت است ، متذکر شجاعت وایثار و فداکاری ودر یک کلام ، به یادآورندهی تمام خوبیها، وآنچه که میتواند فکر قاصر انسانی محصور در عالم خاک بدان راه یابد ،آنچه را که قلم رایارای نوشتن نیست چرا که شهید وشهادت را کجا و تراوش فکر کوتاه کجا؟
زخون پاک شهیدان دگر چه بنویسم قلم خجل شده یارب چه جای تحریر است؟
نه تنها قلم قاصراست که انسان باقرار گرفتن درچنین موقعیت ، خود را باقهرمانی مقابل میبیند که شوق وصال حق، او را به اعلا علییین ، عروج دادهاست ، وآنقدر احساس حقارت و کمبود مینماید که به تشویش میافتد ، و شعلهی شوق و اشتیاق ، نزدیک است هستی او را به کام کشد ، و یکجا خود را تسلیم حق و رضای او مینماید ، اکنون وقت خودیابی است و مراجعه به خویشتن خویش بسیار ضروری ولازم.
گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق آید ازآن کشتگان زمزمه دوست دوست
این زمزمه دعوتی است، ندایی است و جذبهای است، نه از سنخ جذبه و ندای مال و ثروت و نه جذبهی مسکن و مقام و نه جلوهی فرزند و خانمان.
این دیگر نداست ، ندا و دعوتی که به حق و حقیقت «بشارت» است ، بشارت از حق ، بشارت به حق ؛ یستبشرون بالذین لمیلحقوا بهم ...
این ندا را اکنون باید شنید ، و برای دریافت این دعوت ، تحقیقا سنخیت بین داعی و مدعو، و «لاحق و داعی » ضروری است.
داعی و فراخوان شهید است و شهید اوست که «عاش سعیداً و مات شهیداً» را به حق شایستهی عنوان است ، عیش سعید و موت شهید را باید ماورای تمام محسوسات جستجو نمود. این بریدن از قیود محسوسات است که ارمغانی بس عظیم و ارجمند به دنبال دارد .
شهید علیمحمد (رضوان الله تعالی علیه)، روزی عیش سعید را آغاز کرد که سرفصل زندگیش با گام نهادن بر بال ملایک رقم خورد ، چرا که او طالب علم بود ، «و اِنّ الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضاً به».
وی آنقدر از خود شایستگی بروز داد که اسوه شد، چرا که تمام معیارهای پوچ را ، قبل از این مرحله بهکلی به دست فراموشی سپرده ، از ذهن و فکر خود محو نموده بود . او به دنبال معیار وملاک تقرب به حق بود آن هم ملاک و معیار برتر که به تعبیر قرآن شریف «احسن عمل» بود و عمل حسن که برای خیلی از دینداران روزمره و عادی ، غرورآفرین است او را ابداً متقاعد نساخت ، چراکه برای خیلی افراد ، عبادت محض ثواب ، کفایت است اما وی علمی نافع را جستجو نمود که عابدان در مقایسه هیچاند وهیچ زیرا «عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد».
به حق میتوان عنوان عالم را بر وی اطلاق نمود که «خشیت الهی» در چهرهی عزیزش نمایان و در اعمالش مجسم بود .
ورسول اکرم فرمود : مصداق عالِم در آیهی شریفه «انّما یخشی الله من عباده» آن عالِمی است که فعلش گفتارش را تصدیق کند، و آن که فعلش گفتارش را تصدیق نکرد عالم نیست. «من صدّق فعلُه قولَه ، و من لمیصدّق فعلُه قولَه فلیس بعالم».
این وصف نه لاف است ونه گزاف، نه تعارف است و نه تملق ، و نه بدین خاطر که چون بعد از مرتبهی رفیعهی شهادت است ، بلکه شهادت را نشانه و امارهی این حقیقت میتوان دانست که ظن دوستان در زمان حیاتش را به مصداق "آفتاب آمد دلیل آفتاب"، به تصدیق و اثبات رساند و در پرتو شهادت ، حقایق وجود پر نور خود را به رخ تنگنظران کشید.
او راه علم را برگزید و عالمانه زندگی کرد ، عارفانه جاذبه و دافعه داشت ، بدون طمع و بدون ترس از تهدیدات زندگی کرد ، نه طمع به نیل جاه و مقام داشت، و نه فکر و ذهنیات برای زندگی آینده او را تهدید به چارهاندیشی نمود ، آنچنان بدون ترس و واهمه ریشهی تمام بدگمانیها و سوءظنها را سوزاند که شئون پست حیوانی و مادی نتوانست گوهر به حقیقت پیوسته و «نفس مطمئنه» او را بیالاید.
تهجدها و شبزنده داریهای وی، حکایت از روحی عجیب داشت ، بهطوریکه شخص معاشر با وی ، درخود حسرت و کمبود فزایندهای احساس مینمود ، بسیار میشد تا نیمه شبها بیدار میماند ، همه چشمان به خواب فرو رفتهبود و تنها چشم بیدار ، دیدگان حقیقتبین وی بود که یا به مطالعه و یا به نماز و تهجد بیدار ماندهبود. حجره روشن او با نور معنویت ، آخرین حجرهای بود که تاریکی ظاهر بدان راه مییافت، و صبحهنگام اولین حجرهای بود که در مدرسه ، باز زمزمه عبادت از آن تلألو مینمود.
به هنگام کار خود را وقف خدمت مینمود ، در مراسمی که برای تجلیل و بزرگداشت اهلبیت عصمت و طهارت در مدرسه برگزار میشد، آنگونه آستین خدمت بالا میزد که باید وصف آن، از زبان شاهدان شنید ، و چه بسا که در وصف ناید ، و این حاکی از ارادت و خلوص وی نسبت به اهل بیتطهارت بود .
قلبی مالامال از محبت ائمه اطهار علیهمالسلام داشت ، خود نیز برای تجلیل و اظهار ارادت مجالسی بیریا به مصداق »ران ملخی هدیه مور به سلیمان»، ترتیب میداد ، به محبین اطعام مینمود به حضرت فاطمه سلامالله علیها محبت وافر داشت ، به دوستان توصیه میفرمود: حتما مراتب ارادت و محبت نسبت به ساحت قدس اهلبیت را عملا نشان دهند ، و با بر پایی مجالس بدین کار جامه تحقق و عمل بخشند. در مرقومات شریفهاش توصیه فرمود : که شرط عرض ارادت به ساحت قدس ائمه اطهار و به ویژه حضرت ثامن الحجج تعبد و نماز شب میباشد و این عشق وارادت بود که وی را در عملیات کربلای 5 با رمز مقدس«یازهرا» تقدیم حضرت حق نمود ، وباید گفت ای شهید سعید :
با رمز یازهرا به فتح نور رفتی محو جمال جاودان تا طور رفتی
رفتی که از کوثر شراب عشق بنوشی رفتی که دیبای شرف بر تن بپوشی
زهرا ترا در پیشگاه حق شفیع است آنجا ترا ای جان! مقامی بس رفیع است
این قطره از حقایق پرفیض وجود مبارک او بود ، و البته مدت چند سال قلیلی که در اواخر باوی معاشر بودیم لیکن روح پر تلاطم و جویای او را و قلب پاکش را نتوانست ، حتی "علم" رسمی هم فتح کند، و شخصیت عظیمش تحتالشعاع القائات شیطانی قرار گیرد ، و مغلوب علم کاذب قرار گیرد ، چرا که علمی که انسان را از صحنهی مسئولیت بیرون برد، و انسان را نه تنها از دین که از انسان بودن ، خارج سازد و قید وبند در خانه نشستن بر دست وپای نهد، و به تعبیر ظریف و شریف قرآن کریم "خلود الی الارض " بهبار آورد، این علم ، خود حجاب اکبر است ، اما وی علمی آموخت که رفعت به ارمغان آورد ، و به دیگران نیز آموخت که :
هان اهل قلم! قلم تفنگ است امروز بر گیر سلاح خود که جنگ است امروز
بر خیز که بیبهانه سنگر گیریم در خانه ، به هر بهانه ننگ است امروز
مدت مدیدی بطور مداوم در جبهههای غرب سلاح رزم بر دوش کشید ، و در سنگرهای مرطوب و یخزده و پربرف کوهستانی غرب ، سختی و سوز و سرما را تحمل کرد ، بهطوری که در فصل سرما وزمستان از پادرد رنج میبرد و آثار گزند رطوبت و سرما در بدن نحیفش باقی ماندهبود ، من به یاد ندارم او با پای خود جبهه جنگ راترک گفته باشد ، و همیشه وی را با پیکر مجروح انتقال میدادند، بارها بهطور مکرر جبهه را محل آرامش روحی خود مییافت و به جبههی میشتافت، بازوی قدرتمند او که سلاح را به قلب دشمن نشانه میگرفت؛ با گلولهی خصم بدمنش، مجروح شد ولی او دشمن را رها نکرد؛ به اسارت افتاد ولی دشمن کور خواندهبود، و بهزودی شیر از چنگال روبهان بعثی نجات یافت؛ و در عملیاتی دیگر بود که دشمن در جبههی غرب برای از پافکندن این قهرمان گلوله را به قلم او نشانه رفت و از ناحیه پا مجروح گردید ، ولی او گام استوار خود را بر بال ملائک نهاده بود و دشمن را از این همه سماجت و عزم در راه هدف ، کلافه نمود. دشمن زبون در عملیات غرورآفرین کربلای 5 بود که قلب پرتپشش را نشانه گرفت و آن تجسم علم و عزم را از ما گرفت و اندوه سنگین هجران را بر رخ ما افشاند، اما شکوه پرواز و آزادی از قید خاک را بر افلاک نشاند.
آری این بود فصل کوچکی از کتاب عمر پر خیر و برکت این شهید سعید که به علم و تعهد و مسئولیت فصل خیر و شهادت را مفتوح نمود و جبهههای غرب و جنوب جاجای گامهای استوار او را بوسه زد.
این است که قلم از شناسایی و شناساندن عاجز است و گوهر پرفیض این عزیزان را کس نتواند شناخت جز به معیار نجات. به مصداق پاسخ امام به حق ناطق جعفر صادق ع از این سؤال که : بِمَ یُعرَف النّاجی، فرمود : «مَن کانَ فِعلُهُ لِقَولِهِ مُوافِقاً». آنطور که در وصف شهید عزیز به بیان آمد، خود به حقیقت بصیرت دریابد که در خانه نشستن و نظاره کردن ، جز خسران و زیان ، و فلاکت و هلاکت حاصلی نخواهدداشت .
و اکنون؛
مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش راتنها گذاریم
ز خون هر شهید آلالهها رست مبادا روی لاله پا گذاریم