رایت فتح المبین، هست بر دوشش حمایل
در شجاعت، در مهابت، از علی دارد شمایل
در فتوت، در مروت، بو ترابی بینظایر، بیمثایل
هست سقا، ذوالعطایا بوالفضایل
ذوالمکارم ذوالخصایل
خلق و خُویَش حیدری، نیکو خصال، زرینخصایل
نام او نقل محافل
او است حلال مشاکل
او است زداینده ز ذهن من مشاغل
بر گرفت از دوش من سنگین مثاقل
در هوای امر او رام است محامل
در پناه صدق او پویم مخارج یا مداخل
دست او پشت و پناهم در مسالک، در منازل
در نوردید تا به عرش و قدس مراحل
گر توسل جویی از او بیدرنگ بخشد وسائل
حرمتش بر نار حائل، جلوهاش حل المسائل
بر درش بردم مسائل
برگرفت از من فواصل
عرش و فرش و چرخِ گردون بر اشاراتش عوامل
تشنهام من، آب میجویم کجاست رب الفضائل
بر کمالاتش اشاره آورند کل انامل
بندهاش هر آفریده، هم اواخر هم اوائل
غبطۀ جاهش خورند کل افاضل
شیفتگانش، عاشقانش مردمان از هر قبائل
با وقار و با شکوه و با جلائل
از جبینش میتراود نور حق، تابان دلائل
میرهاند نام پاکش، خُلق و خو را از رذائل
چید از فرش ناخوشیها و غوائل
شوکتش، هم هیبتش، بر خصم دین زهرِ هلاهل
بر نهاد زشت دشمن آتش افکند و زلازل