26/ 12/ 1403
سیزده رجب 1442
نک بین نکو، کهکشانها در تلألؤ وه چه سوسو میزنند
نک بین نکو، چون اختران با رقص بر خورشید پهلو میزنند
نک بین نکو، آسمان را، هم زمین و هم زمان را، بانگ همسو میزنند
نک بین نکو، مهتران و کهتران را نقش دلجو میزنند
نک بین نکو، کروبیان را که هوهو میزنند
نک بین نکو، عرشیان را تکبیرها چه دلجو میزنند
نک بین نکو، قدسیان بر مولود کعبه چون رو میزنند
نک بین نکو، شیطان را چون سدّ و بارو میزنند
نک بین نکو، حاملان عرش چون حجاب غیب به یکسو میزنند
نک بین نکو، آمد جن و بشر را مقتدا و قدسیان لبیک از فراسو میزنند
نک بین نکو، آمد امیر و نامداران، نامش سکه را بر پشت و بر رو میزنند
نک بین نکو، آمد علی مرتضی، افلاک چون از دمش، دم از تکاپو میزنند
نک بین نکو، آمد علی آن قهرمان و قهرمانان، با استمداد از دمش، دم از زورِ بازو میزنند
نک بین نکو، آمد نبی را جانفدا، بین عرشیان چون کعبه را با مُژگ جارو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، آن بوالحسن، آن مرتضی، آن بوتراب، آن باوفا، مردان مرد نامش به بازو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «شیر خدا»، چون قاسطان از صولتش، نقش سیهرو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «عدل خدا»، چون ناکثان از دولتش، نقش اسفپو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «نور خدا» چون مارقان از جولتش، نقش تبهجو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «روی خدا»، آن روی تابان خدا، چون سالکان نقشش به هر کو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «چشم خدا»، آن چشم مسحور خدا، چون عارفان هی بوسهها بر مقدم او میزنند
نک بین نکو، آمد علی «جنب خدا»، آن جنب مجذوب خدا، چون واصلان در جنب او پهلو به پهلو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «گوش خدا»، آن گوش حقنوش خدا، چون عاشقان جام خداجو میزنند
نک بین نکو، آمد علی «دست خدا»، آن دست مبسوط خدا، تقدیرنویسان قضا، از قدرتش تقدیر نیکو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، آن افتخار هر نبی، بر آدم و خاتم وصی، ماهان به کسب آبرو، بر درگهش رو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، ایمان و تقوایش جلی، شور و صفایش منجلی، بینا نموده هر گِلی، بر آستانش عاشقان گلهای مشکبو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، دستش بود دست خدا، مرحبکش و خیبرگشا، هم پر عطا، هم پرسخا، بر دامنش دریوزگان دست صفاجو میزنند.
نک بین نکو، آمد علی، وجهش بود وجه خدا، تابنده و ظلمتزدا، عسرتزدا، مشکلگشا، از بزم لطفش تشنگان، جام شفاجو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، آن برگزیده، آن صفی، ابلیس و تلبیس منطفی، کفر و نفاق هم مختفی، دیوان به هر سو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، از ترس عدل و داد او، شیطانپرستان زمان، اندر سقیفه مجتمع، اورنگ جادو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، آمد به ایجاد اعتلا، آمد به نور حق جلا، بر ساق عرش گلهای بس خوشرنگ و خوشبو میزنند
نک بین نکو، آمد علی، حق در وجودش منجلی، امجاد بر مجدش تمجیدها، تعظیمها، تحسینها چه نیکو میزنند