ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

درکارگه کوزه‌گری رفتم دوش

«درکارگه کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دوهزار کوزه گویا وخموش»

گفتند به فریاد: سکوت کن نیوش

آسای دمی از فکر و خیالِ مغشوش

در ما ست ودیعه سرنوشت اقوام و ملل نامخدوش

دریا بروی یا به کوهسار ز دماوند تا هندوکوش

در آینۀ ما بنگر عاقبت قوم ستمگر در شوش

وِین عبرت پربها ز ما بنما گوش

فرعون کجاست که می‌درید گوش تاگوش؟

نمرود کجاست که ناداد به حق هرگز گوش؟

کو عاد و ثمود که پنبه کردند در گوش؟

کو کاخ ارم که می‌ربود از سر هوش؟

جمشید و پرویز کجایند؟ با لشکر جرار و همه جوش و خروش

با خاک سیه مگر نی‌اند هم‌آغوش؟

کویند ستمگران که خون همی کردند نوش؟

کو آن که در منطق حق می‌دواندی موش؟

کو آنکه با ثروت خود داشت همی جوش و خروش؟

کو آنکه چمباته به دنیا زده چون خرگوش؟

کوآنکه آخرتش را به ثمن بخس گذاشتی به فروش؟

کو آنکه به دنیا فروخت سعی و تلاش، همت و کوش؟

کو خرقه به تن؟ کو غالیه و دیباپوش؟

کو ژنده به تن؟ کو عالیه و زیباپوش؟

کو زار و نزار؟ کو مسرف مست و مدهوش؟

کو شهرنشین؟ کو بادیه‌رو اسیرِ توفان چموش؟

کو کاخ‌نشین؟ کو باربر و باربه دوش؟

کو خاک‌نشین؟ کو سرور و نازفروش؟

کو مستمند؟ کو درویش؟ کو صدرنشین فخرفروش؟

کو تاجر و قارون؟ کجاست دستفروش؟

اکنون به خود آی! تکبر و تفرعن مفروش!

اکنون ببین! دور و برت را ز خوبی مفروش

اکنون ببین! روح و روانت ز شکوه ایزدی هست منقوش؟

گر نیست و یا هست، بکوش یا مکوش!

وانگه مباهات نما به آنچه هست آویزۀ گوش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد