زین همه ابیات نغز هم مغزما گردید مست
وین دل شوریده ما نیزگردید مست
هرکسی خواهدرود بالا و پست
می نیابد مطلبش جز ازسرشیدا و مست
هیچ کس از دام شیطانی نجَست
جز دل شوریدۀ عاشق و مست
هیچ کس از نفس خود هرگز نرَست
جز روان پاک و پاکیزه، به می آمیزه مست
«خمر لاینزف» نمود ابرار مست
وز جمال ایزدی اخیار مست
جام پی در پی ببین چون داده دست
جام و روی ساقی و دلدار مست
تن چه باشد تو که نامش بردهای
تن مگو مست است که جان مست است مست
تن چه باشد تو گمان بد مبر
تن بگو پست است کی مست است مست
در بهشت عشق ز دام و دد مگو
چون که جان اندر لقای دوست مست است مست
باده باده نوشد جان از «کأس معین»
نه زیاده، نه بزِهکاری، فقط مست است مست
لغو لا، تأثیم لا، کأسی کریم
بادهنوشش هم کریم، مست است مست
هست نوشاننده کریم وصفش رحیم
هست دستانش کریم هر که را مست است مست
میوزد زان سو نسیم، مژده از سوی نعیم
وجه او وجه کریم، بین عجب مست است مست
باده کافور، طعم کافور، بر کفور؟
نی، نوشِ کافور بر شکور مست است مست
زنجبیلی مزه است و نوشداروی حیات
آن حیات طیبه مست است مست
بادهای مملو از فروغ روی یار
پیشکش گشته بر دل مستان مست
جام کافوری، مزاج کافور مست
زنجبیلش بین! عجب مست است مست
**********
استقبال از:
از سقاهم ربهم بین جمله ی ابرار مست