از خلق جهان تو با علی شو
ازددمنشان سوی ولی شو
بیگانه شو از دغلسرایی
با رهبر خود کن آشنایی
کرده زفضولیان فراموش
با گوهر حق شو هم آغوش
معشوق ازل که رهبر توست
پیمانه طلب ز گوهر توست
درهرچه زنی به غیر او چنگ
بر عاقبت تو گردد آن ننگ
تاگوهرتو غرقۀ ننگ
پایت به وصال لنگ
از گوهر خود ننگ بزدای
راهی به لقای یار بگشای
چون گوهرتو ز نو زاده گردد
راهت به کریم گشاده گردد
چندان که شوی غرق در نور
دیگرتو نباشی باشی خود نور
مغزت شود نغز و بیپوست
گردی تو فنای حضرت دوست
نی نی نه که تو هیچ نمانی
باقی به بقا در او نهانی