12/ 6/ 1403
در فکر بودم چون بردند پیاده پیکر مولای ابرار
از کوفه تا بطن نجف آرام و آهسته، نهان با حفظ اسرار
تاریخ! از چه بر سر خوبان ریختی این همه خار
برگو! تو اندکی از راز را با فدیه، ایثار
برگو! مکن تأخیر! شدم بر آتش پرسش سپندوار
برگو! مکن اغماض! شدم بیتاب و تبدار
***
آن شب عجب شامی! چه شامی! سخت دل آزار
آن شب عجب شامی! بسی شوم و به نحسی نامبردار
آن شب عجب شامی! بسی میشوم و نامیمون آثار
در حیرتم از کوفه تا بطن نجف آن جمع صبار
چون میزدند گام در پی تابوت، رهوار
آن پیکر پاک خفته بود یا بود راهدار
بر دوش میرفت یا به عرشش بود گوشوار
در آن ره طولانی اولاد علی از جان بیزار
تنها حسن تنها حسین چند تن ز ابرار
شیر خدا بردند دور از قوم بیعار
شیرخدا در خون و شادمان بود کفتار
خفته علی غرقه به خون، خونین و خونسار
آن شب چه شب! شامی بر تاریخ شرربار
بر روی دست چند تن ناشکیبا سخت بردبار
جمعی اسفناک داغدار، اشکبار و خونبار
آرام و آهسته زنند زار و ز عمر خویش بیزار
چندتن، فقط چندتن ز خصیصین اهل بیت اطهار
در آن مسیر مرگبار، تاریک و اشکبار
بردند پیکر را به دور از چشم دزدان خطاکار
خفاش خفته، کرکسان در لانه و کفتار در غار
جغد سیهروی خفته در ویرانه طرار
یاران به هم گفتند نهان دارید اسرار
از آه و زاریِ بلند زینهار! زینهار!
از مویه، نوحه، گریه صد زینهار! زینهار!
دشمن دو چشم و گوش خود تیز کرده، صد اخطار اخطار!
یاران! عزیزان! صبر و صبر! بردبار و بردبار!
این شب برای دشمنان است سخت بودار
یکسو خوارج در کمین بربسته زُنّار
سوی دگر آن قاسطین و ناکثیناند بهر پیکار
هریک به فکر انتقام از جان دین و پیکرش، این بار به یکبار
شیطان گرفته از همه بر دست افسار
القصه! قصه هست تابدار و پیچدار
***
جسم علی چون جان او دشمنتراش است
دشمن برای محو او سخت در تلاش است
عدل علی چون قهر او بس دلخراش است
عرش خدا در زیر پای او همچون فراش است
ابلیس با خصم او از یک قماش است
آن دیو بر رهزنی با مکر علتتراش است
ملحد که با فضل علی اندر نِقاش است
زقوم طعامش در معاد و در معاش است
مهر علی بر عاشقان بیدارباش است
حبّ علی بر عارفان آمادهباش است
***
آن جمع اندک، بردند اندک اندک گنج را تا نیمۀ شب
بردند و بردند گام به گام آن پیکر پاک، تا پاسی از شب
نزدیک بود آید به سر عمر شب آن شب
راه دراز در پیش و بیم تعقیب از پس آن شب
آن جمع در خوف و هراس بودند آن شب
یک کاروان دل سوی نجف بودند آن شب
قدوسیان، کروبیان سوی نجف بودند آن شب
هم قدسیان، هم عرشیان سوی نجف بودند آن شب
هم انبیا، هم اولیا سوی نجف بودند آن شب
زهرا و پیغمبر نزار سوی نجف بودند آن شب
اهل بهشت در انکسار سوی نجف بودند آن شب
اهل سماوات عُلی در انزجار سوی نجف بودند آن شب
آدم و نوح آغوش باز، مهماندار بودند آن شب
بودی امیرکاروان مولا علی، پیشگام آن شب
اما به پیکر، روح او در عرش آن شب
بودی نفسها حبس در سینه آن شب
نبضها همه تند و شتابان بود آن شب
صاحبدلان بودند مشوش دلپریش در پوشۀ شب
آن بیدلان بودند سراسیمه در تاریکیِ شب
بود سینه تنگ و دل همه محزون آن شب
غصه برون بود از حد و اندازه آن شب
حزن یکطرف، خوف یکطرف حکمرانِ آن شب
هول و هراس و اضطراب چتر گسترده آن شب
میریخت تیر غم از سقف و کف، دیوارۀ شب
بیم و خطر گسترده بود خیمهاش در پهنۀ شب
هول و هراسِ جان؟ نه، جانفدایان بیزار از جان بودند آن شب
ترس از زمین یا آسمان؟ نه، هر دو بُدند همیار آن شب
بادا مباد تابان شود خورشید حق اندر دل شب
بادا مباد افشا شود راز نهفته در دل شب
بادا مباد پیدا شود نورِ دفینه، در دل شب
بادا مباد اعمال شود آن بغض و کینه در دل شب
***
آن دشمنان پست خونخوار
خواهند گذشت؟ از پیکر خونین آن مولای اخیار
هرگز! نوشیدهاند بهر عدالت از دم شمشیر آبدار
زان ذوالفقار نامی و مشهور و نامدار
آن ذوالفقار، آن ذوالفقار، بوده همیشه بر سر کفار شرربار
آن کفرپیشگان نامسلمانِ دغلکار
شبههپرستانِ حرامخوارِ بدلکار
خوردند ضربتها از شیر خدا، آن شیر قهار
شادمانند و بر قتل علی بگشوده انظار
اما به فکر انتقام اندر شتاب، فعال و پر کار
راه جنایت هست از بهرشان آسان و هموار
آن جانیانِ جاهلِ بگسیختهافسار
آن فاسقانِ فاجرِ از کفر سرشار
آن ملحدان پر خطر یکسر خطاکار
آن مشرکان بتپرست و بس ریاکار
آن نامسلمانانِ دورو، روباه مکار
آن فاسدان و ناریان سخت خونخوار
پستفطرتان، از خبثِ طینت مست و خمّار
ابلیسیان، اندر وساوس بس گرفتار
نابخردان، دلمردگان، گنداب و مردار
دوزخنشینانِ لجوج و بر عنادِ خویش دوار
جُهّال و عُمّال ستم از حق طلبکار
جنبندگانی کور و کر چون نقش به دیوار
بر گمرهی، بر کژرویها گشته پروار
بر گرد باطل چرخزنان چون خط پرگار
رسوای عام و خاص و کوچهبازار
هر کوی و برزن، میزند بر ننگشان جار
بر حق کنند اعراض و انکار پشت انکار
عاطل ز فکر و عقل و بر باطل پر اصرار
شیطان برآنها گشته پیشوا و زمامدار
خواهند نمود شرم وحیا از تن مولای احرار؟
خواهند گذشت از پیکر شیر خدا؟ آن قوم بیمار
حاشا و کلا! هرگز، هرگز! زینهار، زینهار!
تاریخ دید در کربلا کردند این کینه هموار
اسبها دواندند بر تن گلگون و خونین شهیدانِ خدایار
تا بر همه اعلام کنند هستند ذلیل و پست و خونخوار
تا بر همه اثبات کنند هستند اهل دوزخ و نار
اثبات کنند این نسل و آن آباء هستند جمله اشرار
اثبات کنند هستند ننگینزاده و بر جبههشان عار
اثبات کنند هستند بر آتش سوزان جاویدان سزاوار
اثبات کنند هستند ملعون به لعن حضرت قهار جبار
اثبات کنند هستند ملعون به لعن انبیا و جمله ابرار
این بود فرجام تلخی که نباشد بر وقوعش هیچ انکار
ارشاد بس! بگذر از این داستان سخت دلآزار
زود است ببینی انتقام حضرت یار
زان پس جهان از مهر او گردد چو گلزار
دیگر نگردد از ستم تشویش افکار
دیگر نباشد در جهان از ظلم آثار
دیگر نباشد جز جمال حق به انظار
دیگر نباشد قصۀ دردآور دستان بدکار
دیگر نباشد غصه و غم بر جهان هرگز جلودار
مدفون گردد هر خبیث در زیر آوار
معروف گردد عدل و داد از جور بیزار
آسایش و آرامش آید بر همه آسان و رهوار
دین و عدالت حکم فرما گردد در همه ادوار و اعصار
سلام علیکم. زیبا بود. اشعار از خودتونه؟
سلام
از بندۀ خدا