ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

غدیر هوا آن روز آفتابی بود


هوا آن روز آفتابی بود

فضا بی هیچ سحابی بود

سما بس صاف و آبی بود

به دلها اضطرابی بود

به چشم ها التهابی بود

به چشم کاروانسالار نه آرامش نه خوابی بود

در آن برکه نه آبی بود

فقط تشنه سرابی بود

خم پر پیچ و تابی بود

 نه جامی نه شرابی بود

و آن برکه فقط پوکه حبابی بود

در آن برکه نگون بختی بدکیش مردمان جاهلی از دور نمایان بود و نه در حد و حسابی بود

ترکهای عمیقی بر لب وسیمای آن راوی حرمان، آفتابی بود

بیابان سخت تفتیده کبابی بود

و دشتسان سوزان و کویر داغ بریان و ریگزار را به شدت التهابی بود

بیابان را به مهمانان درشتی و عتابی بود

 در آن بیغوله مکث و صبر خود بدتر عذابی بود

چه وضعی بود! عجب وضع خرابی بود!

نفاق نحس اندر نقابی بود

وکفر وشرک در ننگین حجابی بود

ودین هم بهر این نامردمان هم چون لعابی بود

 

 فقط اندر پی آب حیات و باغ و بستان تک جناب مستطابی بود

فقط او در پی گلواژه سبز بهاران با شتابی بود

و عالیجاهِ آن حجاج را با تاریخ خطابی بود

که پیغمبر بُد و وی راکتابی بود

کتابی بود و هر حرفش  برای عرش پیمائی حبلی بود طنابی بود

و او اندر شب تاریک ظلمانی شهابی بود

و او را با علی عالی اعلا دنو و اقترابی بود

و او مامور نصب جانشین، نائب منابی بود

در آن هنگامه پرشور همو در فکر امت از پی راه صوابی بود

در آن غوغای خناسان، از امت  خواهان جوابی بود

به فکر دفع دیوان و پلیدان بود

به فکر حکمرانی پاکان و دلیران بود

به فکر جانشینی نجیبان و شریفان بود

و او اندر پی نقش و نگار کاخ ایمان بود

همو کو بر جهاز اشتران  قائم به سان کوهساران بود

همو کو وحی‌بنیان بود

همو کو اجر خود از امت اسلام پرسان بود

همو کو بر مودت بر ذوی القربی به تاکید فراوان بود

 امیر اهل احسان بود

بشیر اهل ایمان بود

نذیر نسل بدجان بود

 همو کو در لطافت  لطف رحمان بود

همو کو در زلال طبع همچون اشک باران بود

همو کو چون نسیم صبحگاهان بود

همو کو سخت به فکر جمله‌یاران بود

  همو کو در پی تحکیم پیمان بود

 

از آن سینه که سینا بود

 برآمد نور و صد بوستان شکوفا شد

گل و لاله، شکوفه در کویر داغ پیدا شد

 شراب وصل جوشان و خروشان از غدیر خم هویدا شد

ولی این بار از فرش بر عرش اعلا شد

دل ایمانیان مسرور و برنا شد

ضمیر عاشقان معمور و شیدا شد

درفش شیعیان منصور و پایا شد

زبان وحی گویا شد، چه گویا شد!

علی بعد از‌من است رهبر

 همو والا همو سرور

همو مولا همو برتر

همو گوهر همو داور

 همو از حق خبرآور

همو مهر و همو اختر

همو بر شهر علمم در

همو نور است و کان زر

همو باغ است و او هم بر

علی بر قدسیان افسر

علی جنت علی کوثر

شماباید به پای او گذارید سر

به جز مهرش بقیه شر

دیانت بی هواخواهی او ابتر

از ین گفتار آن مهتر

چه غوغا شد، چه بلوا شد

وز آن آتشفشان و آذرخش‌ها رعدآسا شد

نفاق خفته و کفر نهفته برق‌آسا  افشا شد

 

برای مومنان بزم تحیت گرم‌ و گیرا‌ شد

همه گشتند دست افشان و شادیها مهنا شد

عجب بزمی! بهشت  عدن را برگو مثنا شد

بهشتی سیرتان را جشن کامیابی مهیا شد

نبوت را تجلیگاه عشق ناب برپا شد

فتوت را نمایشگاه رشک هویدا شد

منافق سیرتان را وقت سرسودن بر سنگ خارا شد

وز آن توفان وسیل و غرش و خشم و خروش ها شد

و زآن انذارها بر منافق وه چه  کارا شد

 

چه روزی بود آن روز؟ روز مولا بود

روز شادی چشم ها و دلها بود

روز شکوفائی غنچه‌گلها بود

عجب روزی! روز تتمیم تولا بود

شگفت روزی! روز تحکیم تبرا بود

نبی از بهرتحکیم مودت سخت کوشا بود

ز امت مزد ایفای رسالت را جویا بود

علی بر نردبان اعتلا پویا و پویا بود

نبی را دست در دست علی تا عرش اعلا بود

 

زابلیس بانگ طغیان سخت برپابود

همی بازار خناسان سخت گرم و گیرا بود

فلانی هم به چهره ترش و کامش تلخ به ابرویش گره‌ها بود

و او تنهای تنها نقشه‌ها می‌ریخت و اندر فکر فرداها و فردا بود

وزان سیمای منحوسش عقب‌گردش پیدا بود

واو پچ پچ‌کنان لبیک بر ابلیس را گویا بود

 

چه روزی بود آن روز؟

برای مصطفی آن روز اعجازها بود

نبی در گرمی آن روز بساط گسترد، بساط عهد و پیمان را، بساط  بیعت و میثاق با جان را  که بی‌خوف و محابا بود

و جبریل امین بر او بلغ را باز املا کرد

ز حق پیغام آورد و عصمتش را باز امضا کرد

ودستان نفاق را از برای خلق افشا کرد

هر آن کو از قبول حق حاشا کرد

هر آن کو بی تفاوت ایستاد و جریان را تماشا کرد

هر آن کو بر کری کوری، دلِ ناپاک کوشا کرد

خداوند تعالی هم جهنم را‌ برایش خالص انشا کرد

 شکوهی بود، شکوهش حق تماشا کرد

دگر باره حیات جاودان برخلق انشا کرد

 

چه روزی بود آن روز!

روز اکمال دین و اتمام نعمت بود

روز تجدید حیات دین و عزت بود

روز ثمربخشی بعثت و نبوت بود

روز شکوفائی شرع، اصل و فرع رسالت بود

چه روزی بود آن روز!

روز رستگاری و سعادت بود

روز پیروزی اهل طهارت بود

روز پرتوافشانی اهل نجابت بود

روز بهروزی و سیادت بود

روز تشیید بنیان امامت بود

 

چه روزی بود آن روز!

روز وداع ننگ و ذلت بود

روز دفن رسوم جاهلیت بود

روز مرگ خسّت با شقاوت بود

روز مرگ طاغوت و هرچه نکبت بود

روز یاس و نومیدی برای کفر و خفت بود

روز افسردن برای خصم امت بود

برای دشمنان روز شماتت بود

دورویان نگون‌بخت را وقت رسوائی، فضاحت بود

دگر جان کثیف از آنها رسید بر لب، هنگام فلاکت بود

دگر وقت هلاکت بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد