ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

هوشم برفت از سر صاحب‌دلان خدا را

هوشم برفت از سر صاحب‌دلان خدا را

مژده ز غیب آمد ز آن سرو گل‌عذارا

بانگی ز عرش برآمد برخیز و جان برانگیز

وقت سحر رسیده، معنا کن«اصطفی» را را

ای مهتر گلیم‌پوش از بسترت به‌پا خیز

باشد که باز بینیم ما شورش صفا را

این چرخ دهر مفتون بر گِرد خویش مجنون

بی‌تو نجوید هرگز او سلطه بر بقا را

این ماه و مهر گردون فانی است در مهالک

بی‌تو نپاید هیچ کس پیمانه وفا را

در حلقه وصالت مهرت فزون بنما

بینیم کام عالم، زان لطف کامکارا

انداز عشق ما را در فکر و ذهن عالم

برگیر ز چشم عالم این پرده جفا را

ساغر بیار ساقی، هست این دیار باقی

تا مصطفی نوازد با وحی این نوا را

ای معدن رسالت، گنجینه شفاعت

هرلحظه رحمتی کن این سائل وفا را

مهرنامه سعادت تحقیق این دو گنج است

با خصم باش عادل با دوستان دل‌آرا

در کوی مصطفی ما، سرخوشیم و سرمست

نیست آرزوی دیگر در این سرای ما را

در شرب از سبویش از خاک جان زاید   

زان پس ز مهر رویش، جان بر جهان فزاید

بر دین او است تمسک، از وجهه‌اش تبرک

این قدر مباش خودبین، بنگر تو انتها را

تقدیر حق نوشته، نازش کشد فرشته

گر نیست بر تو روشن، تحقیر مکن قضا را

امر خدا چنین بود از بهر او ملایک سجده کنند بر آدم

گر تو نمی‌پسندی هرگز دگر نیابی از بهر خود دوا را

آن جام وحی که خواندش بوجهل سحر و جادو

نوشین‌تر از بهشت است بر کام دل ما را

هنگام حق‌پرستی در عشق کوش و مستی

رستی ز خودپرستی، آری به دست بقا را

سرخود مباش که چون برف، هستی‌ تو گدازد

نور تجلی حق، هم‌چون که سنگ خارا

آیینهٔ خدائی، لوح دل است بنگر

تا نیک در آن ببینی راز شهود ما را

نیکان درگه حق بخشندگان عمرند

ای دل مترس ز فرجام، خود داده‌اند بها را

ارشاد به خود نیامد در این جهان خاکی

ای دوست تو هم رها کن هر فکر ناروا را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد