9/ 11/ 1403
27رجب المرجب 1446
محمد هست نگار آفرینش
بگو با جان ودل با علم و بینش
هزاران آفرین بر این گزینش
سپاس بیکران زین آفرینش
همو خورشید و ماه آفرینش
پیامدار خدای آفرینش
عزیز دل نگین آفرینش
همو درّ ثمین آفرینش
شرف زاید همه زین آفرینش
شعف زاید همه زین آفرینش
همو تاج برین آفرینش
همو زیباترین آفرینش
همو گلواژۀ مهر و محبت
ندارد دومی در آفرینش
همو نور طریق اهل بینش
نباشد مثل او در آفرینش
همو سرمایۀ جمع و همایش
به گِردش جمع کل آفرینش
همو خورشید بیکاست است و کاهش
کجا آرد بهسانش آفرینش
عظیم است خُلق او پر مهر و رامش
به مهرش رام گردید آفرینش
بیا با عشق او شو در خرامش
ببخشد ناز بر تو آفرینش
بیا با دین او باش اهل رانش
عطایت میکند گل آفرینش
به او بنمود ملایک آزمایش
خدای حق، خدای آفرینش
به اسمائش بداد او را نوازش
به تعلیمش بیاراست آفرینش
به یُمنش گیتی پیدا کرد پایش
به آلش مفتخر شد آفرینش
به القابش منور آفرینش
به اوصافش مزین آفرینش
طهورا و مطهرتر ز دانش
به هوش آمد ز علمش آفرینش
چراغ پر فروغ و پر فروزش
ز نور او فروغ آفرینش
همیشه هست ابرش پر ز بارش
ز حُسنش بر قرار است آفرینش
نذیر و منذر است بر اهل چالش
بشیر و مژدهبخش آفرینش
شهید و شاهد است بر هرچه خواهش
به دست او است کلید آفرینش
شفیع و شافع است بر هرچه خوانِش
گل بیخار باغ آفرینش