27/ 11/ 1401
دهلاویه دهلاویه
دلم چقدر هوائیه
بشنو که چه نوائیه
خاکش چقدر خوشبو! چقدر فضائیه
چمران همی گوید بیا! این یادمان بس عالیه
ای دوست به دیدارم بیا! وقت بی ادعائیه
مستجاب اینجا هر خواست و هر دعائیه
21/ 11/ 1402
از شلمچه من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از حماسه، شور و شیدایی چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از فداکاری، شهادتهای یاران خمینی، نوجوانان خدایی
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از عزیمت، مرگناترسی، شهامت
عشق بر وصل شهادت
سر تا پا حمیت جنبش و شور و شرافت
غیرت و عزّت، کرامت
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه رزمآوران، خطشکن رزمندگان
حملهور اندر دل شب بر دل دریا خروشان
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه رزمندگان صفشکن
که بر آوردند دمار از اهرمن
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه غواصِ شرزه، مرد میدان
آن شجاعان، شبشکاران
کرده دشمن را هراسان
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه غواص همچو شیران، مرد مردان
آن دلیران، قهرمان روزگاران
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه غواص با نیات عالی
قصدشان اوج تعالی
که ربودهاند از دشمن هر مجالی
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه غواص با دست خالی
با دلی مملوّ از تقوا و ایمان
نورباران چهرههاشان
عطرآمیز سجدههاشان
از سرشک نیمهشب مُشکبو سجادههاشان
«ربنا ارزقنا الشهادة» بود دعاشان
وه! چه دلانگیز و غفرانخیز نواشان
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه غواص با اخلاص و پارسا
رازگویان با خداشان
کرده دشمن را گریزان نامهاشان
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه غواص
دست از جان چو شستند
خطها درهم شکستند
خصم را از هم گسستند
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از شلمچه من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از هواپیماهای جنگی
زآتش سنگین دشمن
از تکِ تکراری او
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از صفیر موشک و توپ و گلوله همچو باران بهاری
چهچهزن کاتیوشا چون قناری!
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه خمپاره چون ریگ بیابان
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
غرش تانکهای چون غول
جنگافزارهای منقول، غیرمنقول
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از میادین پر از مین
حلقه در حلقه ز خورشیدیهای پر چین
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
خاکریزهای هلالی
تیربارهای نشان بگرفته بر کانال ماهی
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
زان همه ضدهوائی
میگرفتند سینۀ ما را نشانه
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
ز آن زمانی که به بیداد
شیمیائی، میکربی جولان میداد
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از هواپیماهای دشمن دسته دسته
سخت مشغول تار و مار جبهۀ ما و ره امداد بسته
بیدفاع بودیم ما و دشمن را نمودیم مانده، خسته
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
ضربه ضربه، بود بمبافکنهای دشمن
بمب میریختند بیشماره
بر خط اول، خط دوم، بُنه، زاغه مهمات
بر سواره بر پیاده
دود میشد سنگر و خاکریزهامان
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
شط، خون بود، نخل خون بود
آبها هم غرق خون بود
دشت و دریا غرق خون بود
سنگر و خاکریز خون بود
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
دیده خون بود، جبهه خون بود
راه خون بود، ماه خون بود
بحر خون بود، نهر خون بود
آب خون بود، خاک خون بود
آیه خون بود، سوره خون بود
رمز خون بود، راز خون بود
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از رشادتهای بینام و نشانها
سینهها کرده سپر بر آتش تانک و مسلسل، جانفشانها
از سرانگشتان آن تخریبچیان در بین مینها
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از شهیدانی که رفتند در دل خوف و خطر
قامت افراشتند در دشت صاف نی به سنگر
نامشان و رسمشان گردید جاوید الاثر
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
از شلمچه تا دوعیجی، کربلای 4 و 5
از طلائیه، کوشک و از کانال ماهی
من چه گویم؟ هرچه گویم هست کم
خود بگویم با زبان اعتراف
خود کنم اقرار دور از لاف و گزاف
خود بگویم پوست کنده، رک و صاف
زین مقوله هرچه گویم، هرچه گویی، هست کم
18/ 11/ 1402
فتح المبین مفتوح اعصار و قرون است
زین فتح شادیها فزون
است
رفتی به آن جبهه بپرس
از یادگاران
ازچه ترا رخسارهای
غرقه به خون است
واپرس که هان حال
شهیدانت تو برگو
آن لالههای باصفا را
وضع چون است
واپرس آلالههایت از چه گلگون باژگون است؟
از هنگامه ات پیداست
که خصمت سرنگون است
فاتح در این بزم
مصفایند رزمندگانت
آن دشمن نادان خونخوار
بس زبون است
فتح المبین، روح خدا
فرماندهاش بود
در جا به جایش نور
زهرا پرشگون است
آن کس که دیده در شب رزم، این چنین گفت
از وصف من یا هرکسی قطعا برون است
ای نازنین! ای نازنین!
فتح المبین آسان مبین
آسان مبین فتح المبین
رو فکه و نُصرت ببین
حسرت مخور حیرت ببین
چذابه و رملی زمین
شن ها روان شورآفرین
بوسه زنان برپیکرِ باخون عجین
کو شاهدان؟ رزمندگان نازنین؟
آوای قرآن و دعا نصرآفرین؟
کو سنگر فخرآفرین؟
برگو تو هم صدآفرین!
راندند چگونه دشمن ضدخدا از این زمین
راندند چگونه خصم ضد خلق و ضد دین زین سرزمین
راندند با تلاش، باعزم جزم، بامشت سخت آهنین
راندند با همت و با غیرت برخاسته از ایمان و دین
راندند با شور دعا، عشق امیرالمؤمنین
راندند با توسل بر حضرت زهرا، با نور قرآن مبین
راندند با توکل بر خدا با توسن صبر و یقین
برگو تو از میدان مین
تعدادشان بود بیشمار، بودی هزاران در هزار، دروصف ناید بیش از این
واپرس از رزمندگانی که فتادند در کمین
واپرس از کانال شهیدان مهین
واپرس از کانال مخوف پر ز مین
واپرس از کمیل، گردان ناز و نازنین
واپرس از کربلا در آن زمین
خورشید بودی شرمگین
از اختران تشنه مانده بر زمین
بگذارتا بگذرم زین ماجرا افسرده و دل سخت غمین
امابه دشت آلاله ها روئیده بین
از خونِ سرخ رنگی شده خم کرده سر سوی زمین
آری! عزیز! آسان مگیر! آسان مبین!
بگذار به جای پا بر این خاک تو جبین
با سر برو نی با قدم در این زمین
باش با وضو هرگز مباش غفلتنشین
آری! ترا سوگند سخت! سوگند دین
آسان مگیر! آسان مبین!
18/ 11/ 1403
ای زائر شهیدان در کربلای ایران
از ما ببر سلامی بر محضر شهیدان
از ما بگو کلامی باجبهه شهیدان
آور به ماپیامی زان مهد عشق وایمان
بر یاد خود بیاور از ذکر و فکرآنان
هرگز مباش غافل از آرمان آنان
درعشق پیرخمین درپیروی زقرآن
ایثار جان نمودند دربارگاه جانان
سوغات نورخواهیم از خطۀ شهیدان
علم عطور خواهیم ازسرزمین شیران
برگو ز ما سلامها بر جلوهگاه پاکان
یادی به جِدّ ز ما کن هستیم سخت نالان
برگو به آن عزیزان خوش باد یاد یاران
مشتاق همنشینی اندر بهشت رضوان
فرسوده عمر ما را آفتابِ روزگاران
افسوس مانده بر دل داغ فراق و فقدان
وعده دهید ما را ای بهترین شفیعان!
محض خدا شماها در بارگاه جانان
هستید آبرومند در بارگاه یزدان
بهر شفاعت ما، خواهید رحم و غفران
روزی ز قدس دارید از اکرم کریمان
در نزد رب هستید جاوید میهمانان
درماندگان راهیم، هستیم سخت پریشان
ای زندگانِ عالی بر ما هم دهید جان
غرقگشتگانیم در لُجّۀ گناهان
گر لطفتان نباشد هستیم روسیاهان
دست مدد بگیرید دوستان! نازنینان!
ما را رها مسازید با این خاکنشینان
ای زائر کریمان! ای زائر شهیدان
ای ارجمند دانا! باش از خودت تو قدردان
واپرس رازها زان خطه دلیران
زان پس برای ماها باشید چون سفیران
زان وادی محبت برگو! به سان باران
آورده ایم شمارا صدرحمت فراوان
سربند عشق آور زان خیل حق پرستان
آور به صد کرامت نور و صفاو ایمان