ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ارشاد

مقالات گفتاری، مدایح و مراثی و ...

ای طلائیه طلایه دار عزت و غیرت شرف - راهیان نور

 

21/ 11/ 1403

ای طلائیه! طلایه دار عزت و غیرت، شرف

برگو از رزمندگان شجاع جان به کف

 

آمدند بهر شهادت با شعف

بود مولاشان علی شیر نجف

 

برگو از بنیان مرصوص صف به صف

ریشۀ دشمن کندند چون هرزه علف

 

جبهۀ باطل پشت در پشت هزاران یک‌طرف

جبهۀ حق کم‌عدد روبه‌شکاران یک‌طرف

 

ای طلائیه! بگو از رازها، هرگز لاتخف

غرش توپ و گلوله هم‌آوا بود چو دف

 

ای طلائیه! بگو از این زمین کرده تَف

زود برگو و مکن وقتت تلف

 

بانگ یورش می‌رسید از هرطرف

بانک تکبیر می‌گرفت دشمن هدف

 

شب همایش با نیایش‌ بود برپا با شعف

نیمه‌شب‌ها رازگوها باخدا از هر طرف

 

سنگر آنها نبود خاکی بود از عزّ و شرف

بود خلوص و پاکبازی‌شان به کف

 

ای خدا یاری نما تا ما نباشیم ناخلف

راه آنان را بپیمائیم با شور و شعف

 

گر ترا باشد شهادت در هدف

بینی هرچه هست در دنیا خزف

 

بین شهیدان را برای خود سلف

ورنه خواهی بود نسلی ناخلف

 

ای شهیدان! رفت عمر ما ز کف

 یاری خواهیم از شما ما بر هدف 

طلائیه- راهیان نور

 

 

21/ 11/ 1403

ای طلائیه طلایه‌دار عشق

سرزمین آن همه سردار عشق

 

خاک تو دارد نشان از عطر عشق

می تراود از شمیمت عطر عشق

 

آفتابت ز آسمان نور عشق

ماهتابت نوربار از نور عشق

 

میزبانت میزبان کوی عشق

میهمانت میهمان کوی عشق

 

آمدند سوی تو رادمردان عشق

آن دلیرمردان، جوانمردان عشق

 

کو به کو گشتند ننوشیدند عشق

جز به کوی تو که نوشیدند عشق

 

کو به کو جستند نجستند جام عشق

جز به کوی تو که جستند کام عشق

 

هیچ کجا هرگز نپوشیدند عشق

جز به کوی تو که پوشیدند عشق

 

هیچ کجا سوگند نیاوردند به عشق

جز به کوی تو که آوردند به عشق

 

هیچ کجا تفسیر نشد تفسیر عشق

جز به کوی تو که با اکسیر عشق

 

راه و رسم و سیره‌شان سیراب عشق

جاه و عزم و چهره‌شان سیماب عشق

 

ذهنشان و فکرشان مجنون عشق

وردشان و ذکرشان مفتون عشق

 

کوله‌هاشان کولۀ پیمان عشق

شانه‌هاشان سلسله‌جنبان عشق

 

بر کمرهاشان همه زُنّار عشق

بر خطرهاشان همه آثار عشق

 

بر زبان‌هاشان همه اقرار عشق

بر روان‌هاشان همه امرار عشق

 

بر کف آنها ز جنگ‌افزار عشق

بر دل آنها ز نرم‌افزار عشق

 

بودشان در دست همه ابزار عشق

بودشان در سر همه اسرار عشق

 

بودشان بر لب همه گفتار عشق

بودشان بر دل همه ایثار عشق

 

بوده‌اند اعوان همه انصار عشق

بوده اند یاران همه هم‌یار عشق

 

بوده‌اند رهجو ز ره‌پویان عشق

بوده‌اند دلجو ز دلجویان عشق

 

درس‌هاشان، پندهاشان عشق عشق

خنده‌هاشان، گریه‌هاشان عشق عشق

 

شادی و شادمانه‌هاشان درس عشق

غصه و افسرده‌ها‌شان درس عشق

 

بر سر سریندهاشان شور عشق

بر دل و دل‌بندهاشان نور عشق

 

شاهدانند شاهدان بزم عشق

وارثانند وارثان بزم عشق

 

عالمانند عالمان سوی عشق

صاحبانند صاحبان بوی عشق

 

زائرانند زائران کوی عشق

ماهرانند ماهران کوی عشق

 

شائقانند شائقان خوی عشق

سائرانند سائران جوی عشق

 

عاشقانند عاشقان روی عشق

لایقانند لایقان روی عشق

 

کاملانند کاملان کوی عشق

واصلانند واصلان کوی عشق

فکه- راهیان نور

 

18/ 11/ 1402

  ای فکه ای فک از جدایی
ای فکه ای فک از نوای بی‌نوایی

 

ای فکه ای فک از حدود، بی‌انتهایی

ای فکه! ای آوای خوش! بانگ رهایی

 

ای فکه ای سیراب از خون، این چه خضاب است؟

بگرفته‌ای رنگین‌ردایی! چه حنایی؟


آنگاه که بر گام عزیزان شهید تو بوسه دادی
منفک شدی از غصه و غم، هر بلایی


آیم به سویت تا ببینم در کجایی
آیا ببینم در تو هست عهد و وفایی


بینم نشانی هست از آلاله‌های سرخ فام
پرسم کجایند آن شهیدان خدایی؟


خواهی چه گفت اندر جوابم؟ ای خاک سرخ ای خاک رنگین!
از عطر و بوی راست پویان رهایی


خواهی چه گفت؟ اندر جوابم ای زمین پاک عطشان
از شورآفرینان، قاصدانِ کربلایی


از عازم میدان مین، سینه سپر، تیربارِ خونبار
از جان خودبگذشته با عشق و صفایی


خواهی چه گفت از غرش توپ و مسلسل
از خواری خودخواهی و مرگ بی وفایی


خواهی چه گفت؟ از ترکش خمپاره، رگبار گلوله
از رمز یازهرا و باخوف و خطر بی‌اعتنایی

 

خواهی چه گفت؟ از شیدائیان، آن نوجوانان، حق وِصالان

بردوش خود بردند ایمان و بر دل حک صفایی

 

گر سرمه سازم بر دو دیده خاک پاکت

منما تعجب! خاک تو هست توتیایی

 

هستم شفاجو از غبار راه کویت

منما ملامت! هست غبارت کیمیایی

 

«ارشاد» بنما هر دلی را رهنمایی

تا او به آسانی شود کرب و بلایی

شوش- راهیان نور



18/ 11/ 1402

مگو از شوش که از یادش شدم مدهوش

مگو از شوش که از خون شهیدان جبهه‌اش مفروش
مگو از شوش و در درک فضایش کوش!

 

هویزه-راهیان نور

 

28/ 11/ 1401

ازطریق القدسِ بستان تا هویزه خوش بران

شرط این راه و مسافت را بدان

راه راهِ قدس و مقصد آسمان

شاهد این خوشخرامی  بوستان

درهویزه گنج ها کردند نهان

می درخشد نورشان تا کهکشان

پرچم شور هدایت زنده دان

آن علَم هست پاک و رخشان هرزمان

آن علَم  هست نورافشان، ره‌نشان

هست سالار شهیدان جانِ جان

راهجو بودند به مقصد واصلان

رزمجو بودند به دانش کاملان

ترس وبیم هرگز نبود از خصمشان

آتش دشمن خموش از عزمشان

اهرمن منکوب از حزمشان

نصر و پیروزی نشان رزمشان

آیه نصر من الله بزمشان

من چه گویم خود ببین از این نشان تا آن نشان

ای خدا برما نشان دِه نورشان و راهشان

 

18/ 11/ 1402